به مناسبت ۷۰ سالگی «زنی که دیگر نبود» بوآلو و نارسژاک
سال ۱۹۵۲ سال تولد ادبی یکی از عجیبترین نامهای تاریخ ادبیات جنایی است. بوآلو-نارسژاک از هر جهت عجیبترین ترکیبی است که میشود تصور کرد. آنها دو نفر بودند که تقریبا همه کارهای مشهورشان را با هم نوشتند و با هم به موفقیت رسیدند. نامهای ادبی قبل از امتزاج آنها پیر بوآلو و توماس نارسژاک بود، اما تاریخ ادبیات آنها را با همین نام و خط فاصله میانش به خاطر سپرده است.
«زنی که دیگر نبود» درواقع هم اولین کار مشترک بوآلو-نارسژاک بود، هم اولین کار آنها که به انگلیسی ترجمه شد و هم اولین کار آنها که از روی آن برای سینما فیلمی اقتباس شد. به این ترتیب، آنها با همین کتاب تقریبا مسیر موفقیت را تا آخر رفتند.
آنطور که فرانسوآ تروفو در مصاحبه مفصلش با هیچکاک گفته است، بوآلو-نارسژاک «زنی که دیگر نبود» را دقیقا به این نیت نوشته بودند که هیچکاک آن را بپسندد، امتیازش را بخرد و شاید آنها را به هالیوود بیاورد. هیچیک از اینها رخ نداد. امتیاز اقتباس از کتاب، در رقابتی نفسگیر به هانری ژرژ کلوزو، کارگردان بزرگ فرانسوی، رسید و او فیلمی را ساخت که در ایران به نام «شیطانصفتان» معروف است. البته هیچکاک بعدتر یکی از بهترین فیلمهای کارنامه سینماییاش، «سرگیجه» را از روی داستانی دیگر از بوآلو-نارسژاک ساخت؛ «از میان مردگان». بااینحال، آنها هیچوقت هالیوودی نشدند.
«زنی که دیگر نبود» تقریبا همه عناصر مورد علاقه بوآلو-نارسژاک را دارد. جنایتهای آنها معمولا در محیطهای ساکت و آرام اتفاق میافتادند؛ در روستاها یا شهرهای کوچک. شخصیتهای هیچکدام از داستانهای آنها پلیس یا کارآگاه نبودند. معمولا نبوغ خاصی هم نداشتند.
خیلی وقتها، ازجمله در همین اولین داستان، این جنایتکار بود که راوی داستان میشد، یا شخص دیگری که بیواسطه درگیر جنایت بود. و چیزی که همیشه کارهای بوآلو-نارسژاک را از باقی نویسندگان جنایی متمایز میکرد، چرخش ناگهانی داستان در پایان آن بود؛ طوری که همه چیزهایی که تا آن لحظه دریافته بودیم، یکسره معنی دیگری پیدا کنند.
«شیطانصفتان» اگر نه بهترین، معروفترین کار هانری ژرژ کلوزو است. او برای اقتباس از کتاب بوآلو-نارسژاک تغییری کوچک اما اساسی در داستان ایجاد کرد. شاید به همین خاطر هم بود که نام داستان را عوض کرد. در فیلم کلوزو برعکس داستان جنازه یک مرد است که ناپدید میشود.
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۹