پرونده کوتاهی درباره دزدان دریایی
احتمالا امروز شنیدن نام دزدان دریایی بیش از هر چیز فقر را به یاد میآورد. فقر شدید کشورهای حوزه استوا در قاره آفریقا رفته رفته باعث تولد دوباره واژهای شده است که سالها باید آن را از لابهلای صفحات گرد و خاک گرفته تاریخ بیرون میکشیدی. دزدان دریایی نوظهور سومالی بیشتر به کار دادگاههای حقوقی، قوانین مبادلات دریایی، شرکتهای حملونقل و بیمههای کشتیرانی میآیند تا چیز دیگر. برای دنیای افسونزداییشده مدرن ما چیزی که از دزدی دریایی باقی مانده است، چند هیکل نحیف است که صیادان همزاد خود در فقر را به اسارت میگیرند و با دولتها معامله میکنند. در کار معاملات نفتی وارد شدهاند و سعی میکنند در مناسبات تجاری بزرگ جایی برای خود دستوپا کنند. اما در روزگار دور، در زمانهای که آن را به نام عصر طلایی دزدان دریایی مینامیم، آنها شمایل دیگری داشتند.
معروف است که زمانی از اسکار وایلد، نویسنده بزرگ بریتانیایی، پرسیده بودند ترجیح میداد اگر نویسنده نبود، چه کاره میشد؟ او با خنده گفته بود ترجیح میداد حتی به جای نویسنده بودن هم دزد دریایی میبود. بعید است منظور وایلد از دزد دریایی بودن چیزی شبیه همان تصویری باشد که امروز دزدان دریایی سومالی ساختهاند. واقعا دزدان دریایی در دوره اوج این حرفه چه میکردند؟
«در جهانی زیستن
که حتی آن سوی دریاهایش جایی برای پنهان شدن نیست؟
آه! که چه نخواستنی»
این قطعهای کوتاه از یکی از اشعار بلند لرد بایرون، شاعر رمانتیک و تغزلسرای انگلیسی، است. قطعهای که شاید همپایه رفیعترین اشعار شاعر بلندآوازه نباشد، اما یکی از پرکاربردترین مفاهیم دوره رمانتیک در انگلستان و در کل اروپاست. درحقیقت اساسا یکی از پایههای رمانتیسیسم هنری در میان شاعران و هنرمندان اروپایی گریختن از عقلانیت و خرد ابزاری حاکم در اروپای بعد از رنسانس و سلطه روشنگری بود. مبدأ مادی که معمولا نقطه صفر تحول از دوران رازآلود قرون وسطا و دوران گوتیک به دوران رنسانس و درنهایت روشنگری تعبیر میشود، سال ۱۴۹۲ و عبور کامل کریستف کلمب و ناوگان دریایی اسپانیا از عرض اقیانوس اطلس و رسیدن به قاره آمریکا بود.
تا پیش از آن ساکنان بر قدیم (اروپا، آسیا و آفریقا)، حداقل در منابع شناختهشده رسمی خبری از چیزی که در آن سوی اقیانوس اطلس انتظارشان را میکشد، نداشتند. اقیانوس نامهربان اطلس معمولا ریسک مالی سنجیدن را از دریانوردان و دولتها نامعقول میکرد. بهعلاوه به باور بیشتر جغرافیدانان آن سوی اقیانوس اطلس هم سرزمین آشنای هند قرار داشت که راههایی به مراتب معقولتر و کمهزینهتر برای دسترسی به آن وجود داشت. به این ترتیب سرزمینهای آن سوی اقیانوس اطلس برای سالیان سال منبع خیالپردازیهای بیشمار در میان ساکنان بر قدیم بود. حیوانات جادویی شگفتانگیز، انسانهایی با خلقیات عجیب غیرقابل باور و زمینهایی با کیفیت شگفتانگیز. دریایی که در دوردست آن هیولای دریایی معهود، لویاتان، زندگی میکند و هر نقطه از آن خصلتی متفاوت دارد و چیزهایی از این دست. برای سالها به موازات زدوده شدن هر راز از دنیای شناختهشده رازی تازه به اقیانوس غیرقابل عبور و سرزمین دستنیافتنی آن سوی آن نسبت داده میشد. به تعبیر دنی دیدهرو تنها چیزی که همواره از آن سوی اقیانوس اطلس به اینسو تجارت میشد، افسانه و دروغ بود.
سرانجام در اواخر قرن پانزدهم کریستف کلمب توانست پادشاهی اسپانیا را قانع کند که عبور از اقیانوس اطلس راهی مقرونبهصرفه برای رسیدن به هند است. عبور او از اقیانوس اطلس هر چند به نتیجهای که در انتظارش بود، منجر نشد، اما در عوض سرنوشت جهان را برای همیشه تغییر داد. فتح قاره جدید توسط مسیحیان اروپایی بهسرعت سیمای قاره آن سوی اقیانوس اطلس را از زادگاه افسانهها و افسونها به یک منبع بزرگ از طلا و اجناس تجاری تبدیل کرد و به این ترتیب آخرین پایگاه رازآلودگی جهان را از میان برد.
چند سده بعد در دورهای که شاعران و هنرمندان احساس کردند جهان تمام عقلانیشده روشنگری ملالآورتر از آن است که عرصه هنر را هم تصاحب کند، شکوه از فتح برِّ جدید به یکی از تمهای تکراری دوران تبدیل شد. بازگشت به هنر گوتیک و سبکهای شاعری آن، تلاش برای بازآفرینی افسانههای قرون وسطا و بازگشت حماسههای کافرانه ماقبل مسیحیت نشانههایی از این بازگشت به گذشته بود. و یک چیز دیگر هم بود؛ چیزی که یاد و خاطره شکوه اقیانوس اطلس را دوباره زنده میکرد؛ دزدان دریایی!
خورخه لوییس بورخس در یکی از داستانهای کوتاهش از دفترچه خاطرات ناخدای یک کشتی وایکینگ سخن میگوید که سالها پیش از آَشنایی اسپانیاییها با قاره آمریکا میان دو قاره رفتوآمد میکرد. اینکه این کشتی و دفترچه حاصل تخیل بورخس باشد یا نه، چندان مهم نیست. مهم آن است که بورخس به نقل از آن ناخدا سرنوشت اقیانوس اطلس را به بهترین شکل ممکن توصیف میکند: کشتیهای بزرگ سه چیز را از اقیانوس میگیرند؛ کشتیهای کوچک را، ماهیهای بزرگ را و باکرگی آب را!
فهمیدن ظرفیت مغفول قاره آمریکا بیش و پیش از هر چیز دیگر سرنوشت اقیانوس اطلس را تغییر داد. مثلث معروف تجاری میان سه قاره اروپا، آفریقا و آمریکا که از اروپا به سمت آفریقا کالا و مصنوعات، از آفریقا به سمت آمریکا بَرده و از آمریکا به سمت اروپا محصولات تازه قاره تازه را میبرد، در مدت کوتاهی اقیانوس اطلس را به یکی از شلوغترین آبهای جهان تبدیل کرد. اقیانوس اطلس بهسرعت داشت به پهنه آبی مشابه اقیانوسهای آشنا و اهلی هند و آرام تبدیل میشد. اروپاییان تصمیم داشتند بهسرعت اقیانوس اطلس را رام و آن را به یک ابزار تجاری قدرتمند تبدیل کنند. روشنگری میرفت که از پهنه آب هم بگذرد و به آن سوی بحار برسد، اما اقیانوس قصد نداشت به سادگی خشکی تسلیم شود.
نسل اولیه دزدان دریایی عصر طلایی درواقع ناخداهای انگلیسی و فرانسوی بودند که صرفا به قصد حمله به مستعمرات و کشتیهای اسپانیایی به دریا آمده بودند، اما بهزودی حوزه فعالیتی بسیار گستردهتر پیدا کردند و به حاکمان اصلی اقیانوس اطلس تبدیل شدند. برخلاف دزدان دریایی پیش از عصر طلایی که در نواحی دیگر زمین پراکنده بودند، دزدان دریایی عصر طلایی به حضوری مقطعی و غارت آنی و مخفی شدن قانع نبودند و تلاش میکردند تا نقشی اثرگذار در مبادلات دریایی ایفا کنند.
گروهی از دزدان دریایی با ساکنان قدیمی مستعمرات وارد مذاکره شده بودند و در عمل سعی میکردند فرایند استعمار قاره تازه کشفشده را کند کنند. دزدان دریایی یکی از موانع اصلی بر سر ایجاد خط دائمی انتقال بَرده از آفریقا به آمریکا بودند، بهطوریکه درست پس از پایان عصر طلایی دزدان دریایی تعداد آفریقاییان به بردگی گرفتهشده جهشی ناگهانی پیدا کرد. بنا به برآورد کاپیتان الفانس ریک از نیروی دریایی انگلستان، دزدان دریایی اصلیترین مانع انتقال صنایع تبدیلی از اروپا به آمریکا بودند و تنها گروهی که نمیگذاشتند اروپا از نیروی کار ارزان بومی بهدرستی استفاده کند.
به این ترتیب، برای چیزی نزدیک به ۲۰۰ سال دزدان دریایی دقیقا مانند سدی در برابر تسخیر کامل قاره آمریکا مقاومت میکردند و اجازه نمیدادند اروپا به تمامی از منابع آن منتفع شود. در طول این نزدیک به دو قرن دزدان دریایی آخرین سنگر مقاومت دنیای شناختهشده در برابر جریانی بودند که امروزه آن را تجاری-صنعتی شدن مینامیم. روندی که میرفت بهزودی از مرزهای قاره اروپا فراتر رود و تلاش کند تا تمامی دنیا را یکپارچه کند و رنگی یکسان به آن بزند. جنبش روشنگری اروپا تمام هم خود را بر زدودن رنگ اسطوره از دنیا نهاده بود و میخواست تمام رازآلودگی جهان ملموس را از آن بگیرد. از دید علما و پیروان روشنگری تمام سرزمینها و دریاها قابل تقلیل به اعداد و ارقام تجاری بودند. دزدان دریایی، خواسته یا ناخواسته، برای نزدیک دو قرن بزرگترین مانع بر سر سیطره کامل این تفکر بودند. آنان آخرین مقاومتهای دنیای اسطوره در برابر واقعیت بودند؛ آخرین پاسداران رازآلودگی جهان!
به تعبیر شورانگیز و کموبیش عجیب ژاک رانسیر، فیلسوف و فعال سیاسی فرانسوی، «امروز هر گونه مقاومت در برابر هر چیز بهخودیخود سیاسی است. کافی است کسانی باشند که متوجه این مقاومت شوند.» به کار بردن این تعبیر درباره دزدان دریایی شاید کمی عجیب به نظر برسد، اما نباید فراموش کرد که تا پیش از آنکه سیاست و مقاومت سیاسی به یگانه منبع تولید اسطوره و افسانه در دنیای کنونی تبدیل شود، این دزدان دریایی بودند که همین نقش را ایفا میکردند.
دزدان دریایی در برابر تقریبا تمامی قوانین رایج در قاره اروپا مقاومت میکردند؛ از مقاومت در برابر قانون بردهداری تا قوانین پوشش و یونیفرم و… احتمالا آن گروه از دزدان دریایی بهدرستی دریافته بودند که تنها راه ممکن زنده ماندن برای آنها مقاومت تمامعیار در برابر هر چیزی است که میتواند آنها را به ساکنان عادی قاره تبدیل کند. حیات دزدان دریایی در مقاومت در برابر پیوستن به امواج دنیای مدرن بود. عصر طلایی دزدان دریایی تا زمانی ادامه پیدا کرد که آنان به لحاظ فرمی حاضر به پذیرش قوانین این دنیای نو نبودند. در تمامی عصر طلایی نیروهای دریایی کشورهای استعمارگر بر دزدان دریایی برتری تسلیحاتی و نظامی داشتند، اما هیچگاه نتوانستند پهنه وسیع اقیانوس را بهتمامی از آن خود کنند و امنیتی را که خواستار آن بودند، به دست آورند.
آغاز عصر زوال دزدان دریایی دقیقا از زمانی بود که این گروه وارد معامله با نیروهای دریایی شدند و رفته رفته از قوانین نانوشته اما لازمالاجرای حضور در دریا چشمپوشی کردند. دزدان دریایی تصمیم گرفتند به جای حضور آزادانه در اقیانوس به استخدام نیروهای دریایی مختلف درآیند و در ازای دریافت سهم، مامور حفظ امنیت آنان شوند. نکته قابل توجه این است که مطابق آمارهای رسمی در این دوره میزان درآمد کشتیهای دزدان دریایی به شکل قابل ملاحظهای افزایش پیدا کرد و آنها ثروتمندتر از پیش شدند. بهعلاوه آمار مرگ و میر آنان نیز بسیار کمتر از پیش شد، چراکه توانستند از امکانات پزشکی رسمی بهرهمند شوند. بااینحال ظرف مدت کوتاهی تقریبا عرصه دریا را به تمامی واگذار کردند و از میان رفتند.
مسئله دقیقا این است که چیزی که به حیات دزدان دریایی وجاهت میبخشید، نه میزان ثروت یا قدرت آنان، که شمایل مقاومتی بود که از خود نشان میدادند. نقطه فرار به صورت مداوم باید از چنگال قدرت فرار کند، زیرا به محض آنکه دست از فرار بکشد، دیگر وجود نخواهد داشت. دزدان دریایی صرفا تا زمانی میتوانستند حضور کمرنگ و حداقلی خود را به رخ بکشند که به مقاومت بیثمر و پررنج در برابر امواج جهان صنعتی وفادار میماندند. آنچه دزدان دریایی را تثبیت میکرد، تلاش عامدانه برای شبیه نبودن به دیگر کشتیهای دریا بود، نه چیز دیگر. دست کشیدن از این تلاش عامدانه درحقیقت نقطه آغاز واگذاری جهان ملموس بود.
احتمالا ناخدای خیالی، یا شاید واقعی، داستان بورخس درست میگفت: «عادت به پهلو گرفتن در بندرهای مصنوعی برای یک دزد دریایی خطرناکتر است تا از دست دادن هر دو دست، یک پا و یک چشمش!»
عالی بود …استفاده کردم و در عین حال لذت بردم…که هر نوشتنی تنها برای انباشت حافظه نیست که مبنا لذت بردن از قلم صاحب اثر است..
علی ربیعی(ع-بهار)
وب alibahar.blog.ir
نشانیbahar524@gmail.com
تلگرامbaharname@