فاضل ترکمن ، ابراهیم قربانپور
انتشار نشریه «صدا» متوقف شد! کلا تجربه ثابت کرده است که آقای محمد قوچانی هر وقت قطع نشریهاش را عوض کند، توقیف میشود! البته ایندفعه توفیق اجباری پیدا کرده که خودش، خودش را توقیف کند! یعنی الان فریاد از عمق جان برآورم که: «من گاو مش حسنم!»، نباید تعجب کنید! قضیه اینجاست که نشریه صدا طنزی منتشر کرده از رفیق، آیدین سیارسریع که خیلی سریعالسیر از آن تبری جسته! حالا کی تبری جسته؟! آقای قوچانی، سردبیر گرامی نشریه! حالا چرا؟! چون به این نتیجه رسیده که توهین در طنز آیدین بوده و قبل از اینکه، به حساب خودش و نشریهاش برسند، باید خودش درجا به حساب خودش و نشریهاش و طنزنویسش برسد! اینطور که آی آحاد ملت! این آیدین سیارسریع طنزنویس ما نبوده و کارش را اجنه و جمشید بسمالله در صدا چاپ کردند و ما حتی جواب سلامش را نمیدهیم! البته به قول انشاهای مدرسه کاملا واضح و مبرهن است که با این حرکت بودار آقای قوچانی از آن روز به بعد دیگر همه بچهها با ترس و لرز طنز مینویسند، اصلا طنزنویسی شده کانه تماشای فیلم احضار روح The Conjuring! تازه الان من و ابراهیم قربانپور موقع نوشتن طنزهای بیمزه خودمان که شائبه هم ندارد، همهاش آقای خلیلی را با دو متر و اندی قد جلوی خودمان تصور میکنیم که انگشت هیس خود را جلوی بینیاش گرفته و با دست دیگرش به من و ابراهیم اشاره میکند که از شما تبری میجویم و دیگری فریاد میزند: «طنزنویسِ صدادار مفقود باید گردد!» شنیدهها حاکی از این است که حتی شهرداری تهران و حومه در تدارک تابلوهایی است، با عنوان «خطر طنزنویس نزدیک است!» یا «هشدار! طنزنویس از کنار تحریریه شما در حال عبور است!» دونالد ترامپ هم از آنطرف دنیا وارد ماجرا شده و گفته من به احترام روح هیتلر، پیشنهاد میکنم که تمام طنزنویسان ایرانی و آمریکایی را جمیعا در یک کوره آتشسوزی جزغاله نموده و دنیا را از لوث وجود آنها پاک کنیم. خلاصه اگر همین روزها دیگر تمام ستونها و صفحات طنز مطبوعات مفقود شد، اصلا تعجب نکنید و خودتان را به گاو مشحسنی بزنید و همراه با بقیه شعارِ «طنزنویسِ صدادار مفقود باید گردد» را فریاد بکشید.
در همین زمینه توجه شما را به حضور بیانور ابراهیم قربانپور یکی از طنزنویسان بیمزه معاصر جلب میکنم که انشاءالله بهزودی آقای خلیلی از او تبری بجوید!
ابراهیم قربانپور/ خبرنگار خبرگزاری چل
خیلی تعریفی بودیم، حالا دیگر محافظهکارتر هم باید بشویم. همین هفته پیش بود که من با احساسی شبیه سقراط در دادگاه به هیئت روسای مجله گفتم که دارند کمی محافظهکارانه با متنها برخورد میکنند و میشود بعضی از موارد ممیزی را هم نادیده گرفت. آقای مدیر مسئول چند دقیقهای در باب فواید احتیاط حرف زدند و آخرش گفتند: «حالا اگر طنزهایمان بامزه بود، شاید میشد ریسک کرد، اما الان که اصلا.» البته اگر گمان میکنید این حرفها در اعتمادبهنفس پولادین ما برای نوشتن طنزهای بیمزه اثر دارد، اشتباه میکنید، منتها از بعد از ماجرای هفتهنامه «صدا» اصلا یک جوی در چلچراغ درست شده است که دیدن دارد.
مریم عربی توی مطلب این شمارهاش درباره نوبل نوشته است. بعد دیروز آمده بود به من میگفت به نظرت اینجاییاش که نوشتهام هیئت انتخاب فلان ممیزی دارد یا نه. گفتم آخر اینکه خارجی است. گفت شاید شمقدری اینها باهاشان لابی کرده باشند و از این مطلبمان ناراحت شوند. مسعود رئیسی توی یکی از طرحهایش براتیگان را کشیده بود که سبیل داشت. بعد میگفت این را بدون اسم من بزنید توی مجله. اینکه مسعود بگوید اسم من را توی محله نزنید، چیزی است شبیه ستاره دنبالهدار هالی؛ یعنی هر ۳۰۰ سال یک بار دیده میشود. بعدا شنیدیم که یک جایی گفته بود میترسم سبیلهای براتیگان استالینی باشد، برایمان دردسر درست کند. خود آقای سردبیرمان یک فهرستی برای جشن چله چلچراغ تهیه کرده بود. بعد هی مجله را پایین و بالا میرفت و به این و آن میگفت بیایید این لیست را کمی تغییر دهیم.
اما از همه بدترشان خود همین فاضل است. فاضل جسورانهترین مطالبی که مینویسد، آنهایی است که تویشان به من و سینا قلیچخانی گیر میدهد. بعد دیروز راه میرفت و میگفت میترسم آخرش من را بگیرند ببرند. حتی میخواست برود خودش را معرفی کند و بگوید همه مطالب صفحههایش را من با اسم مستعار نوشتهام. وقتی بالاخره به زور چای نبات آرامش کردیم، گفت: «من توی شمارههای قبلی یک بار درباره «صدا»ی بلند الهه حاجیزاده نوشتهام. میترسم این صدا را با آن صدا اشتباه بگیرند.» وقتی فاضل این حرف را زد، حتی خود الهه هم چند لحظه ساکت شد.
شماره ۶۸۲