نگاهی به انیمیشن «شگفتانگیزان ۲» به بهانه اکران
شقایق شفیعی
۱۴ سال پیش بود که انیمیشن «شگفتانگیزان» یا همان Incridibles توجه بسیاری را به خود جلب کرد و امروز به نسخه شماره دو آن رسیدیم، که جدای از موفقیت در فروش نظر منتقدین را هم بهطور نسبی جلب کرده. «شگفتانگیزان ۲» را میتوان از وجوه مختلفی ارزیابی کرد که بعضی از آنها تقریبا نقطه ضعف و برخی دیگر نقطه قوت به حساب میآیند. پیش از ورود به هر بحثی باید گفت که حضور پررنگ جهان بزرگسالانه در محصولات کودک و نوجوان در «شگفتانگیزان ۲» بهشدت به چشم میخورد و این موضوع میتواند ناشی از انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایالات متحده باشد که تولیدکنندگان را به سمت نوعی از حساسیت و دغدغهمندی سوق داده است؛ دغدغه برای آینده کودکان و نوجوانانی که ممکن است فریب رسانهها را بخورند.
حقهای قدیمی اما بهروز
در داستان «شگفتانگیزان ۲» با شکلی از شستوشو یا کنترل مغزی توسط تصاویر مربوط به صفحات مانیتور یا عینکهایی خاص روبهروییم. اینکه مانیتوری که در تصویر آن دوایر متحدالمرکز حرکت کنند یا تصویری از یک مارپیچ وجود داشته باشد که با دیدنشان ذهن انسان مسحور و اسیر میشود، نهتنها ایدهای نو نیست، بلکه در ایده اجرایی خود بسیار قدیمی و کهنه است.
استفاده از یک عنصر آشنا تا این حد کار را برای تلنگری که هدف تولیدکنندگان این محصول بوده، بسیار ساده میکند و آنها میتوانند به این پرداخت ساده به سراغ حرف مهمترشان بروند که: «هنوز هم امکان کنترل ذهنها وجود دارد، شاید بیشتر از هر روز دیگری.» رسانههای جمعی، بهخصوص تلویزیون، هنوز هم از زیر بار اتهام شستوشوی مغزی خلاصی پیدا نکرده که رسانههای خُرد شخصی مانند اینستاگرام و توییتر و امثالشان ممکن است فرایند شستوشوی مغز را تسریع و درونیتر هم کنند.
خارج شدن کنترل ذهن از اختیار انسان مانند خارج شدن قطاری پرسرعت از ریل است. معلوم نیست که دوباره چه زمانی میتواند به خط خود برگردد و در همین اوقات چه خساراتی به بار آورده است. خروج از ریل بهسادگی و در یک لحظه اتفاق میافتد، درست مانند خروج ذهن از کنترل انسان؛ شاید تنها کافی است که یک لحظه کسی بهزور یک عینک خاص را روی چشمهایمان بگذارد.
در اینجا تنها یک نکته «شگفتانگیزان ۲» را تهدید میکرد که البته توانستند آن را به خوبی کنترل کنند. آن نکته چه بود؟ همانطور که گفته شد «شگفتانگیزان» از یک راهکار آشنا برای زدن حرف مهمش استفاده میکند. ابتدا به شما میگوید «بیا برویم» و در انتهای راه میگوید «کجا». این روش، دقیقا همان روشی است که رسانههای دروغگو هم استفاده میکنند. پس چطور میتوان از همان روش استفاده کرد و به همان چیز تبدیل نشد؟ با استفاده از همان روش علیه همان چیز. «شگفتانگیزان» از یک تکنیک رسانهای خطرناک استفاده میکند برای نشان دادن چه چیزی؟ برای نشان دادن اینکه این تکنیک خطرناک است.
سختیهایی سر راه زنوشوهرهای حال و آینده
داستانی که از «شگفتانگیزان ۲» تعریف کردم، هنوز خیلی چیزها کم دارد تا به انیمیشنی حدودا ۱۱۰ دقیقهای تبدیل شود. چیزهایی که باید به آن داستان اضافه شوند، یک جریان کلی و یکسری ریزهکاری ظریفاند. جریان کلی عبارت است از رابطه جالب بین یک زن و شوهر، یعنی پدر و مادر خانواده ابرقهرمان ما.
مادر که موفق شده بهعنوان بخشی از پروژه وینستون و کمپانی دِوتِک مجددا به جهان ابرقهرمانان پا بگذارد، زندگی تقریبا موفقی دارد؛ مانند یک زن شاغل. پدر اما که به واسطه همین شغل همسرش از زندگی فقیرانه نجات پیدا کرده، حالا باید بنشیند خانه و بچهداری کند و اخبار موفقیتهای همسر را از تلویزیون بشنود.
جنسی از حسادت یا کلافگی که در اینجا برای مرد داستان شکل میگیرد، چیزی نیست که نه مربوط به فضای کودک و نوجوان باشد و نه مسئلهای حیاتی برای آنها. تنها نکته حائز اهمیتی که در این مسئله بزرگسالانه نهفته است، فضاسازی نسبتا جدی و به تعادل کشاندن عنصرهای نوجوانانه یا کمدی داستان است. اگر در طنز یا وجوه تینایجری اغراق میشد، شاید حرف جدی «شگفتانگیزان ۲» دیگر خیلی قابل شنیدن نبود و در لابهلای شوخیها گم میشد.
همین رابطه شکل تینایجری هم به خود میگیرد. داستان مربوط است به دختر خانواده و یکی از هممدرسهایهایشان که گویا در یک روز به صورت کاملا اتفاقی متوجه شده که این دختر و خانوادهاش ابرقهرماناند. رابطه به صورت خیلی کوتاه و خلاصه افت و خیزهایی دارد و پدر دختر هم در این وسط مداخلههایی میکند. این قسمت از انیمیشن هم برای تلطیف فضای کلی آن بسیار به کار میآید، مخصوصا که آغاز و پایان «شگفتانگیزان ۲» هم با همین رابطه سروکار دارد.
#ابرقهرمان
تمام این هیاهو قرار بود به جایی مهم گره بخورد. ابرقهرمانها که دیگر فعالیتشان غیرقانونی بود، به گوشه انزوا رانده شده بودند. با همین یک جمله نظمی از جامعه در این فیلم شروع به شکل گرفتن کرد که عدهای در آن نقش اقلیتی فاقد هویت قانونی را بازی میکردند. این جامعه همان چیزی بود که قرار بود در مورد آن حرف مهم زده شود.
وینستون و اِولین خواهر و برادری بودند که دارای یک شرکت رسانهای بسیار بزرگ و قدرتمند بوده و میخواستند باز هم به ابرقهرمانها کمک کنند تا به نقطه مورد اعتماد و روشنی در ذهن مردم و مسئولین برسند و فعالیتهایشان بار دیگر قانونی شود. رسانهای کردن یک مسئله و راه انداختن کارزارهای رسانهای برای به تصویب رساندن قانونی یا غیرقانونی کردن چیزی، امروزه یکی از بزرگترین شکلهای زندگی مدنی و اجتماعی در غرب است. عمده انتخاباتها روی همین شکل از سیاستورزی بنا میشوند و حتی جنبشهایی نظیر MeToo هم همین سازوکار را برای مطرح و گستردهتر کردن خود انتخاب کردند.
بنابراین قرار است یک نمایش رسانهای برای به وجود آمدن چیزی اتفاق افتد. در همینجاست که قطب منفی داستان قهرمانانه ما معرفی میشود؛ از یک نمایش رسانهای برای از بین بردن همان چیز بهرهبرداری کردن. فرض کنید قرار است خانم یا آقای x بهعنوان انسانی خوب معرفی شود. راهکار چیست؟ قرار دادن این خانم یا آقا در مقابل یک دوربین و نشان دادن خوبیهایش برای مردم جهان. حال اگر همان دوربین بدیهای آن خانم یا آقا را نشان دهد، او دیگر به فردی بد تبدیل میشود. ضدقهرمان «شگفتانگیزان ۲» هم همین نیت را دارد. میخواهد نمایش نهایی را که قرار است برای مقبول جلوه دادن ابرقهرمانان برگزار شود، تبدیل کند به چیزی شبیه عملیات تروریستی.
در تمام مدتی که قرار است این نمایشهای رسانهای، چه در جهت تقویت و بهبود، چه در جهت تضعیف و تخریب چیزی برگزار شوند، نقش مخاطب آنها که همان مردم هستند، چیست؟ مردم صرفا افرادی هستند که باید پای تلویزیون یا اینترنتی یا هر ابزار دیگری بنشینند و هرچه را در مقابلشان قرار گیرد، باور کنند. برخی نظریات هنری در طول تاریخ مطرح شدهاند که میگویند اثر هنری مشت خالقش را باز میکند. «شگفتانگیزان» هم از این قاعده مستثنا نیست. دیگر مسئله این نیست که ابرقهرمانها واقعا خوباند یا بد، و ما بهعنوان خوب میشناسیمشان یا بد؛ مسئله این است که ما در همه این حالتها بهعنوان یک موجود منفعل بیاراده تنها در برابر این ویترین قرار میگیریم.
جزئیاتی که اگر نبودند…
گفتم که جزئیاتی هم در این انیمیشن نیاز داریم. من دوتایی را که خیلی دوست داشتم، معرفی میکنم. البته شاید شما نظرتان با من فرق کند. اولین عنصر فرزند خردسال خانواده است که از خودش مهارتهای خاصی بروز میدهد. جدا از اینکه این مهارتها چه هستند و به چه کاری میآیند، حضور او با آن چهره بانمکش خیلی کار را دیدنی کرده.
اوقاتی که پدر خانواده در خانه مشغول بچهداری است، عمده زمانش با همین بچه سپری میشود. اینکه در بخش پایانی فیلم همین بچه چه نقشی بازی میکند، مهم نیست؛ مهم فرصت تفریح و استراحت و خندهای است که برای مخاطب فراهم میکند. در سالن سینما بیش از نیمی از خندههایی که تماشاچیان روانه این انیمیشن کردند، مربوط به صحنههایی بود که این بچه در آنها حضور داشت و این یعنی تولیدکنندگان اثر یک تمرکز استراتژیک و ویژه روی شخصیت او صورت دادهاند.
عنصر دوم شخصیت دختر جوانی است به نام کارن که او هم ابرقهرمان بوده. کارن توانایی ایجاد خلأ در زمین و هوا را دارد و از این طریق میتواند پرتالهایی برای جابهجایی افراد ایجاد کند. مثلا فرض کنید در مقابل شما یک دایره ایجاد میکند و ۱۰۰ متر آن طرفتر هم یک دایره دیگر. شما با ورود به اولی از دومی خارج میشوید. گرچه این ایده پیشتر در بازیهای کامپیوتری هم استفاده شده بود، اما دیدنش در این انیمیشن خالی از لطف نبود. درحالیکه صحنههای اکشن پرسرعت را میدیدیم، تعداد حالتهای گوناگونی که این توانایی میتوانست ایجاد کند، آنقدر زیاد بود که دیگر نمیتوانستیم پیشبینی کنیم کارن در لحظه بعدی از تواناییاش به چه شکل استفاده خواهد کرد.
آن همه حرفهای جدی و این همه شوخی و خنده و جذابیت بصری درنهایت به اثری رسیدهاند که میتوان آن را جدی گرفت و از ابتدا تا انتهایش را با دقت دید و بررسی کرد، و هم بهعنوان چیزی مفرح استفاده شود که قرار است ۱۱۰ دقیقه از وقت ما را به شادی و تفریح بگذراند. «شگفتانگیزان ۲» در هر دو حالت بسیار موفق عمل میکند.