بحران جملات قصار در ایران امروز
ابراهیم قربانپور
یکی از داستانهای معروفی که درباره اورسن ولز رایج است، رابطه پرتنش او با تهیهکننده کمپانی در گیرودار پذیرفتن یا نپذیرفتن فیلمنامه است. معروف است که مدیر کمپانی بعد از آنکه سیناپس مفصل ولز از یکی از فیلمنامههایش را خوانده بود، به سبک متداول او را فراخوانده بود و از او خواسته بود خلاصهای یک خطی از داستان فیلمش ارائه دهد؛ احتمالا طعنهای به اینکه فیلمنامه داستان جذاب و پرکششی ندارد. ولز در جواب پاسخ داداه بود: «متاسفم قربان. اگر میشد داستانم را در یک خط تعریف کنم، هیچوقت ۳۰ صفحه دربارهاش نمینوشتم.»
جواب سربالای ولز البته بیشتر به قصد قرار دادن تهیهکننده در موضع پایینتر گفته شده بود (چیزی که ظاهرا بر فرض صحت کلیت داستان جواب هم داده است)، اما در عین حال یادآوری و تلنگر خوبی است که فرم یک نوشته بهعنوان یک مولفه سازنده آن جزئی از نوشته هم هست. قضیهای بدیهی که انگار در انبوه متنهایی که هر روز در محیطهای مجازی و کاغذی منتشر میشود، فراموش شده است؛ حقیقت سادهای که باعث به وجود امدن معضلاتی در میان مخاطبان این گونه نوشتهها نیز شده است. یکی از مهمترین این معضلات چیزی است که میتوان ان را بحران گزینگویه نامید. عشق به انتشار گزینگویه در محیط فارسیزبان به نظر دیگر از حد یک داستان گذرا فراتر رفته است. حجم انبوهی از متنهای مختصر، جملات قصار پندآموز یا حکمتها و داستانکها هر روز در شبکههای مجازی دست به دست میچرخد؛ متنهایی که به ادعای منتشرکنندگانشان آنها را آدمهای معروف، فلاسفه، نویسندگان و هنرمندان بزرگ تاریخ گفتهاند. رسم بر این است که هر مخاطب شبکه مجازی انبوهی از این قبیل متون در اختیار دارد و آنها را در جای درست و به مناسبت توزیع میکند. اما این میل عجیب به گزینگویه از کجا میآید و درنهایت چه بر سر متنها میآورد؟
۱
بسیاری از متنهایی که هر روز در شبکههای مجازی به نام آدمهای مختلف منتشر میشود، آشکارا دروغ و مهمل است. جملاتی مانند نظر مارکس درباره فلان شخصیت اسلامی، نظر هربرت مارکوزه درباره پوشش زنان در ایران، نظر فلان فیلسوف درباره تلویزیونی که در زمان او هنوز اختراع نشده بود، یا نظر فلان نویسنده درباره فلان کسی که بعد از او به دنیا آمده، یا چیزهای دیگری از این دست. این درست است که این قبیل جملات اتفاقا موضوع بحث ما نیستند (این متن درباره کلیت این قبیل جملات است فارغ از آنکه استناد صحیحی داشته باشند یا نه)، اما این خود یکی از کلیدهای ورود به این بحث است.
چه چیز باعث میشود که یک نفر متوجه وجود چنین خطاهای آشکاری در یک متن نشود و بدون توجه به اینکه موضوع جمله تا چه اندازه دور از ذهن است، آن را منتشر کند؟ بخشی از مسئله دقیقا همین است: امتناع تفکر هنگام انتقال. این را نباید فراموش کرد که بیشتر جملات قصار فضاهای مجازی ازقضا به نیت خوانده شدن نوشته نمیشوند، بلکه بیشتر به این قصد ساخته شدهاند تا منتشر شوند و دست به دست بچرخند. فرم نوشتاری جملات قصار تلگرامی برای انتشار انبوه مهیا شده است و نه خوانده شدن و این درست همانجایی است که رسانه خود را به متن تحمیل کرده است.
اینکه چه چیز باعث میشود خواندن گزینگویه برای ما تا این حد جذاب باشد، موضوعی است که کمی جلوتر از آن خواهیم گفت، اما تا پیش از آن از یک چیز نباید غافل شد. رسانههای امروز مجازی بیش از آنکه رسانههایی برای کسب دانش باشند، رسانههایی برای انتقال اطلاعات هستند. دکمههای سادهای که برای «به اشتراک گذاشتن» چیزی که «پسندیده»ایم در این شبکهها طراحی شده است، فاصله میان خواندن یک متن و پخش کردن آن میان دیگران را به حداقل ممکن رسانده است. بسیاری از ما حتی پیش از آنکه یکی از این انبوه اطلاعات رسیده را درست و تا انتها بخوانیم، بهسرعت آن را اشاعه میدهیم و به سراغ واحد اطلاعاتی بعدی میرویم.
بدیهی است که مناسبترین واحد نوشتاری برای چنین رسانهای «گزینگویه» است. طبعا در رسانهای مانند توییتر با محدودیت تعداد کلمه یا در تلگرام و در کپشن یک عکس (بدیهی است که چیزی که قرار است بهسرعت منتقل شود، باید عکس هم داشته باشد! نکند فکر کردهاید که فقط یک نوشته خالی هم میتواند جذاب باشد؟) نوشته باید انبوه متراکمی از مفهومهای فشرده باشد؛ انبوهی که همزمان با آنکه به فرم رسانه وفادار مانده است، در عین حال بتواند میل به ایجاد آگاهی را هم ارضا کند.
نویسندگان، با کمی خودبزرگبینی تاریخی، رسم دارند ادوار مختلف گذشته را با فرمهای ادبی رایج در آنها دستهبندی کنند. برای آنها عصر رنسانس عصر رمانس است، عصر رمانتیک عصر شعر و دوران مدرن دوران رمان و دوران جدید دوران داستان کوتاه. شاید باید آماده باشیم که در کتابهای تاریخ آینده عصر ما را اینطور اسم بگذارند: عصر گزینگویه!
۲
رابطه میان فکر و نوشته، میان چیزی که در ذهن وجود دارد و چیزی که روی کاغذ میآید، برای سالها موضوع نوشتههای فیلسوفان و روانشناسان بوده است. اینکه چیزی که بر کاغذ نوشته میشود تا چه اندازه به آنچه در فکر خالق گذشته است، ارتباط دارد، هنوز هم موضوع بحثهای بسیاری در کتابهای تئوریک است (آخرین نمونه رادیکال آن احتمالا رابطه میان «امر واقع» و «امر نمادین» برای ژاک لاکان بود؛ با کمی اغماض چیزی شبیه غیرقابل انتقال بودن جزئی از اندیشه در قالب زبان). بحرانیتر از این موضوع اما رابطه میان ذهن خواننده و ذهن نویسنده هنگام مواجهه خواننده با یک متن است. موضوع اصلی هرمنوتیک فلسفی و ادبی اساسا چنین چیزی بود. پرسش بزرگ هرمنوتیک این بود که کسی که متنی را به دست میگیرد و میخواند، تا چه اندازه حق (و در پارهای نظریات اجبار) دارد تا متن را چیزی ببیند مستقل از چیزی که در ذهن نویسنده گذشته است. خواننده چقدر محق است معنایی را که شخصا از متن دریافت میکند، بهعنوان معنای اصلی اثر انتخاب کند و به حواشی دیگر متن (و از همه مهمتر ذهنیت نویسنده هنگام نوشتن متن؛ به شرط قابل دستیابی بودن) بیتوجه بماند.
گزینگویهها در حال حاضر یکی از بحرانیترین مکانهای کارکرد این نظریه هستند. حقیقت این است که گزینگویه عموما متنی است که به طور کامل از خاستگاه خود جدا شده و یکسره از ریشه دراورده شده است. گزینگویهها از این نظر شبیه فرزندان بیسرپرستی هستند که از پدر و مادر خود، از خانهای که در آن به دنیا آمدهاند و از هوایی که در آن تنفس کردهاند، بهتمامی جدا شده و ناگهان در جایی دیگر و در شرایطی مطلقا متفاوت قرار گرفتهاند.
با این نگاه گزینگویهها دیگر متنهای نویسنده نیستند، بلکه تماما به کسی که آنها را میخواند، تعلق دارد. نام نویسنده در پای گزینگویه بیشتر از آنکه نشانهای برای اسناد به اصل نوشته باشد، تلاشی است برای آنکه خواننده را قانع کند در حال خواندن بخشی از افکار خود نیست. اسم نویسنده زیر جمله قصار درواقع جزئی از خود ساختار جمله قصار است. جملات قصار با اسم نویسنده در پایشان است که تکمیل و قابل ارائه به بازار میشوند و تا پیش از آن ناتماماند.
به همین خاطر است که گزینگویهها معمولا چیز تازهای برای مخاطب ندارند و تنها همان چیزهایی را منتقل میکنند که او مشتاق شنیدنشان است. ارجاع دادن جمله عوامانهای مانند «هر کس لایق دوست داشتن نیست» به فروید به این خاطر نیست که به کسی که آن را میخواند چیزی درباره نظر فروید درباره دوست داشتن بیاموزد، بلکه دقیقا بهعکس به این خاطر است که به کسی که نظرش درباره دوست داشتن این است که «هر کس لایق دوست داشتن نیست» این اطمینان خاطر را بدهد که فروید نیز درست مثل او فکر کرده است. گزینگویهها احتمالا اولین نوشتههایی هستند که مطلقا به قصد داشتن محتوا تولید نشدهاند. گزینگویهها تلاشهایی هستند برای تبدیل شدن به نوشتههایی آنچنان بیرنگ و خنثی که هر کس بتواند تصویر مطلوبش را از آنها بیرون بکشد. موفقیت یک گزینگویه در هر چه بیشتر هیچ نبودن آن است. آنقدر هیچ که هیچکس با آن مخالف نباشد.
۳
استانیسلاو یرژیلتس در یکی از آفوریسمهایش (او یک گزینگویهنویس حرفهای است! شغل او این بود: جمله قصار تولید میکرد) از مردی میگوید که آنقدر کم کتاب خوانده بود که ناچار بود هر جا به نقل قولی از نویسندگان کلاسیک نیاز دارد، آنها را از خودش بسازد. طنز تلخ نویسنده در همین نیاز به ساختن نقل قول نهفته است. اگر کسی میتواند جملاتی بسازد که دیگران آن را با نوشتههای کلاسیک اشتباه بگیرند، چه لزومی دارد که آن را به دروغ به آنها نسبت دهد؟ چرا از نام خودش زیر آنها استفاده نمیکند؟
حقیقت این است که در بسیاری از مواقع گزینگویهها قرار است خیال ما را راحت کنند که درست فکر میکنیم و ضمنا این اعتمادبهنفس را در ما ایجاد کنند که چون کسانی صاحبنام قبلتر شبیه ما فکر کردهاند، پس احتمالا ما هم اشتباه نکردهایم. درحقیقت رشد شبکههای مجازی با سرعت غیرقابل باوری تمایل به تولید متن را افزایش دادهاند. نوشتن و انتشار فکر که تا پیش از این در انحصار گروه خاصی از مردم بود و در سطح محدودی در جریان داشت، امروز در اختیار بخش قابل توجهی از جمعیت قرار گرفته است. سرعت و حجم تولید متن در شبکههای مجازی قابل قیاس با رسانههای پیشین نیست. به همین خاطر است که نیاز به پیدا کردن اطمینان از صحت افکار و اندیشهها نیز با همان سرعت رشد کرده است.
گزینگویهها در حقیقت کالاهایی هستند که در این بازار فروخته میشوند تا به خوانندگانشان اعتماد به نفس ببخشند تا با خیالی آسودهتر افکارشان را منتشر کنند. درحقیقت یک گزینگویه قرار نیست الزاما حامل اطلاعاتی باشد، بلکه کافی است تا شبیه افکار عمومی جامعه هدف باشد تا در بازار موفق شود. اگر در جامعه ایران میل فزایندهای به ایجاد فاصله میان نهادهای دین و دولت وجود دارد هر گزارهای که این اطمینان خاطر را ایجاد کند که این نوع تفکر زمینه تاریخی داشته است میتواند به سرعت در بازار جملات قصار به فروش برسد. اگر میل به ناسیونالیسم در جامعه رو به افزایش هر جمله ستایشآمیز درباره ملیت ایرانی میتواند نمونه موفقی از کالا باشد.
از این دید از قضا گزینگویهها نمایندگان واقعی دنیای امروز ما هستند. جملات قصار دقیقترین بازتاب از حقایق بازار اندیشه در دنیای مایند. به همین کوتاهی. به همین ناچیزی. به همین ابتذال.
۴
«استفاده از جملات قصار در تلگرام باعث میشود در پیری آلزایمر بگیرید.»
آرتور شوپنهاور!