نگاهی به فیلم «مکان»
شکیب شیخی
«مکان» اولین فیلم مهدی احمدپناه است که در بخش هنروتجربه روی پرده رفته. «هنر» و «تجربه» -البته در معنای «تجربه هنری»- شاید بهترین منافذ ورود به این فیلم باشند، پس بهتر است همین ابتدای کار تکلیفمان را با همین دو کلمه روشن کنیم. عجالتا اثری هنری روی پرده سینما، اثری است که ما را با تجربه سینمایی متفاوتی روبهرو کند. اینکه این تجربه یکسر تازه و نو نبوده یا در نهایت از ساختار شفاف یا مغشوشی بهره برده باشد صفاتی ثانویهاند که به یک فیلم میچسبند.
«مکان» در دو بعد ساختاری کاملا متفاوت با هم گیر افتاده که هر کدام فیلم را به سویی میکشند. این سرگیجه بین ابعاد مختلف فیلم را به چیزی جز «آنچه باید باشد» بدل میکند و من هم سعی خواهم کرد در قالب چند طرح کلی آسیب وارد شده به بدنه فیلم از این نوسان را بررسی کنم. به فیلمی خواهیم پرداخت که علیرغم ایراد ساختاری دیدنش خوش میگذشت و مفرح بود.
ابد به مقدار دلخواه
«مکان» ساختار خردهپیرنگ دارد. این مهمترین عنصر ساختاری این فیلم است. ساختار خردهپیرنگ در وهله اول باید بر کشمکشهای درونی قهرمانهای متعدد خود متمرکز و در وهله دوم واجد یک واقعیت معنادار باشد. واقعیت معنادار پاشنه آشیل ساختاری «مکان» است. واقعیت معنادار یعنی اینکه تکلیف مخاطب روشن باشد که این گروه چه مدت زمان برای «ول گشتن» دارند و در این «مدت معلوم» قرار است چه بکنند. «مکان» نه معرفی روشنی از «زمان» به ما میدهد و نه از «مسیر».
این ایراد ساختاری دست فیلمساز را برای وارد کردن هر نوع عنصر دلخواسته به فیلم باز میگذارد. این فیلم میتوانست چهار سکانس دیگر هم داشته باشد؛ میتوانست دو سکانس هم کمتر از این باشد. فیلمبردار و منطق داستانی فیلمبرداری مشخص بود، اما معلوم نبود چه کسی تدوین را بر عهده گرفته. این وضعیت در کنار نماهای بلند بافت ارگانیک فیلم را به هم زده و به فیلمساز این امکان را میدهد که هرجا دلش میخواهد آن مدت زمان نامعلوم را معلوم کند. همینطور هم شد. تا زمانی که پدرِ شخصیتی که راننده بود –و بازی خوبی هم داشت- با او تماس نگرفته بود اضطراری برای رساندن تازهسرباز و بازگشتن به خانه پیش نیامده بود که آن هم خیلی کوتاه صورت گرفت.
انفعال منفعل
شخصیتهای این فیلم چه مشکلی دارند؟ راننده کنکور دارد و خانوادهاش سختگیر است، یکی دیگر میخواهد از ایران برود و فیلمسازی بخواند، آن یکی کم به تهران سر میزند و اندکی هم عصبی است و جواب تماس کسی را نمیدهد و نفر آخر که فردا باید به خدمت برود با لیدا «به هم زده است». این تمام فرمول شخصیتهای «مکان» است. سرنوشت همین افراد چیست؟ راننده اندکی به ترسش غلبه میکند، نفر دوم که میخواهد فیلمساز شود هیچ تغییری نمیکند –چه فکر ترسناکی برای کسی که میخواهد فیلمساز شود-، نفر سوم که علیرضا نام دارد موهایش را با زدن خط ریش بلند، عادیتر میکند و به آن شخص تماسگیرنده زنگ میزند و نفر آخر هم موها را میتراشد و میرود عجبشیر.
تمام تحول این شخصیتها همین نیم پاراگراف است. میتوان با نیم پاراگراف آنها را معرفی کرد و کسی که فیلم را ندیده، آنها را خواهد شناخت. این یعنی چه؟ یعنی همه آنها تیپ هستند و همین موضوع فشار اصلی را روی پرداخت وارد میکند.
چه بر سر آن «کشمکشهای درونی» که در فیلمهای اینچنینی باید بسیار مهم باشند آمد؟ همه از دید دوربینی که رفتار تصادفی –اما به شدت حسابشده- داشت بیرون ماندند. به غیر از شخصیت سرباز، چیزی از اکسپرسیون چهره بازیگران به چشم نمیخورد که اتفاقا همان شخصیت سرباز هم ناموفقترین خط شخصیتی از آب در آمد. بهترینشان اما راننده بود آن هم به این خاطر که ترسهایش بهتر در جاهای مختلف فیلم توزیع شده بودند و همه ما با ترس عاجلش که همان «ماشین کشرفتن از پدر» بود همراه شده بودیم. دو شخصیت دیگر یعنی علیرضا و شخصی که میخواست «فیلمساز شود» که اتفاق افتتاحیه فیلم را بر عهده داشتند و دو قطب معقول و یاقی این جمع را تشکیل میدادند –یا حداقل میخواستند چنین کنند- تقریبا «از برای تماشا» پا به این فیلم گذاشته بودند.
شخصیتهای تیپیکال و دکوپاژی که از دراماتیزه کردن عناصر موجود در کادر دوری میکند، همه و همه، رنگبندی فیلم را به شدت کاهش دادند و علیرغم ظاهری که در بسیاری جاها پر جنبوجوش میشد با فیلمی «تک صدا» روبهرو میشدیم که در پسزمینه تاریک یک شهر زشت کمدیاش را پس میگرفت.
سخن آخر ولی «جمع جمع آخر نباشه»
«مکان» خوش میگذشت. از حداقل امکانات به درستی بهره میبرد. حداقل امکانات یعنی «دیالوگنویسی قابل لمس» چیزی که امروز در سینمای ایران مسیر کمرنگ شدن را طی میکند. دیالوگها نه آنقدر شاعرانه و به اصطلاح «عمیق» بودند که بافت فیلم را به هم بزنند و نه در بخش کمدی آنقدر مبتذل میشدند که یادآور جوکهای فضای مجازی –همان جوکهای اساماسی سابق- باشند.
ضربآهنگ فیلم و مدت زمان طوری تنظیم شده بودند که، به غیر از بعضی نماها که دوربین در جایی پرت ثابت قرار گرفته –مثلا جایی که در مقابل یک مجتمع تجاری منتظر دوستشانند- و نه تصویری میگیرد و نه تصوری میسازد، مخاطب بیحوصله نمیشد. گام اصلی برداشته شده توسط «مکان» هم همین بود: فیلمی هنری که بیشتر بر روی مفرح بودن تاکید داشت.
Shakib Sheikhi