آناتومی یک معما از آگاتا کریستی؛ به مناسبت زادروزش
ابراهیم قربانپور
آگاتا کریستی، ولادیمیر ایلیچ لنین و پولس قدیس!
یک ترکیبب سه تایی از سه نقطه مختلف جهان در سه مقطع زمانی گوناگون که دست تقدیر آنها را در یک جدول کنار هم نشاند. کتابهای آنها پرفروشترین کتابهای تاریخ بشر معروفی شدهاند؛ کتاب مقدس عهد جدید که پولس قدیس آن را جمعآوری کرد، مجموعه آثار لنین که از طریق آنها بزرگترین اتفاق قرن گذشته را رقم زد و یکی از بزرگترین کشورهای جهان را ساخت و چیزی نزدیک به ۸۰ رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه آگاتا کریستی! صورت مسئله فوق و درک دقیق سلیقه مردم جهان یکی از آن معماهایی است که تقریبا از همه معماهای طرحشده در آثار آگاتا کریستی دشوارتر به نظر میرسد، اما بههرحال این عجیب بودن چیزی از عظمت آمار فروش کتابهای او کم نمیکند. مطابق آمارهای تقریبی رسمی تا کنون دو و نیم میلیارد نسخه از آثار آگاتا کریستی به فروش رفته است! یک میلیارد نسخه از این رقم غولآسا فقط در کشورهای انگلیسیزبان و باقی یک میلیارد و پانصد میلیون نسخه با ترجمه به ۱۰۳ زبان زنده دنیا. هنوز هم هر سال حدود ۱۸ میلیون نسخه از آثار آگاتا کریستی به فروش میرسد. برای مقایسه بد نیست بدانید ویلیام شکسپیر بزرگ، فقط ۹۰۰ میلیون نسخه از آثارش را فروخته است و فقط فرصت وارد شدن به ۸۹ زبان زنده دیگر به جز انگلیسی را داشته است. این آمار و ارقام به ما میگویند که با یک تخمین خوب میشود فهمید لقب اشرافی «دیم» (معادل زنانه لقب «سر») از دربار پادشاهی انگلستان یکی از کمترین دستاوردهای دوران زندگی آگاتا کریستی بوده است.
صرف همین فروش غولآسا برای آنکه آگاتا کریستی را به یک نمونه مطالعاتی فوقالعاده برای هر محقق ادبیات، جامعهشناسی یا حتی روانشناسی تبدیل کند، کافی است؟ رمز و راز داستانهای او چیست که این همه مورد پسند همهاند و این همه از مد نمیافتند؟ آیا آنطور که منتقدان بدبین چپگرایی مثل آلن روف معتقدند، فقط محافظهکاری سیاسی و اجتماعی آثار او باعث این شده است؟ «دختران پاک و محافظهکاری که پیانو میزنند، محافظت از کانون خانواده، ضدیت با هر بیگانهای و …! محض رضای خدا یک داستان او را به من نشان دهید که از ارتجاع حمایت نکرده باشد.» ممکن است آنطور که جامعهشناسان میگویند، صرف وجود ایده عدالت سرراستی که در اختیار مخاطب قرار میگیرد و خیال او را بابت اینکه مجرم حتما به مجازات خواهد رسید، راحت میکند، برای مقبولیت عام او کفایت کند؟
این نوشته کوتاه مسلما ادعا ندارد که میخواهد از این مسئله رمزگشایی کند (اصلا گشودن رمز این مسئله دقیقا قرار است به چه کار بیاید؟)، بلکه فقط قصد دارد با تامل بر یکی از داستانهای معروف نویسنده بزرگ از پیچیدگی پلات داستانی آن سخن بگوید؛ چیزی که اغلب منتقدان و تحلیلگران آگاتا کریستی عامدانه نادیدهاش میگیرند. او استاد طراحی معماهایی با طرحهای گسترده و لاینحل بود. این شاید از کمذوقی زمانه ماست که حاضر نیست بپذیرد خلاقیتش را برای طراحی یک معمای کلاسیک، سرراست و هیجانانگیز از دست داده است. اینکه فراموش کند خواننده یک رمان معمایی کلاسیک قبل از تجدد، نوگرایی یا هر چیز دیگر دنبال یک معمای خوب و کنجکاویبرانگیز میگردد.
***
احتمالا «و بعد دیگر کسی آنجا نبود» به همراه «خانه کج» باید معروفترین داستان بلند آگاتا کریستی باشد که در آن هیچکدام از دو کارآگاه محبوب آفریده او، هرکول پوآرو و میس مارپل حضور ندارند. «و بعد دیگر کسی آنجا نبود» یکی از پیچیدهترین معماهای کریستی است که اگر خود او پاسخ معما را در انتهای کتاب نگنجانده بود، احتمال یافتن آن بسیار اندک میبود. در این رمان شگرد همیشگی او برای ساختن موقعیتی که در آن همه کسانی که برای قتل انگیزه دارند، برای نبودن در صحنه قتل در لحظه قتل شاهدی دارند، کمی وارونه شده است. «و بعد دیگر کسی آنجا نبود» داستان ۱۰ نفر غریبه است که با دعوتنامههایی کموبیش مشکوک، اما به همان نسبت تحریککننده، در یک جزیره دور هم جمع میشوند و بنا به جبر طبیعت باید مدتی طولانی از دیگران دور بمانند. وجه مشترک ۱۰ مهمان آن است که در گذشته زندگیشان جنایات کوچکی مرتکب شدهاند که قانون از تعقیب آنها ناتوان بوده است؛ دریغ کردن عمدی یک دارو به پیرزنی بیمار، زیر گرفتن دو کودک بهخاطر بیمبالاتی، تشویق یک نوجوان ضعیفالجثه به دور شدن بیش از حد از ساحل، عمل جراحی هنگام مستی و جنایاتی غیرقابل تعقیب از این دست. در اتاقهایی که میزبان مرموز آنها برایشان تدارک دیده است، شعری کودکانه خودنمایی میکند که دقیقا با راهحلهای پیشنهادی همین شعر کودکانه ۱۰ مهمان یکی یکی از میان میروند و به این ترتیب یکی از وهمآلودترین و احتمالا تنها داستان وحشتانگیز آگاتا کریستی ساخته میشود. وقتی پلیس بعد از چند روز عدم دسترسی به جزیره بهخاطر توفان به آنجا میرسد، با ۱۰ جنازهای روبهرو میشود که هیچکدام نمیتواند قاتل بقیه بوده باشد، زیرا مشخص است که بعد از مرگ هر یک هنوز یک نفر در جزیره زنده مانده بوده است. مجموعه تصاویر زیر روند یکی یکی پیدا شدن جنازهها را نشان میدهد و آشکار میکند که چطور یک معمای آگاتا کریستی ساخته میشود!
شعر «ده بچه زنگی»
ده زنگی کوچک شام میخوردند، یکی از آنها گلویش گرفت و بعد نه نفر باقی ماندند
نه زنگی کوچک تا دیروقت بیدار ماندند، یکی از آنها خوابش برد و بعد هشت نفر باقی ماندند
هشت زنگی کوچک به دوون سفر کردند، یکی آنجا ماند و بعد هفت نفر باقی ماندند
هفت زنگی کوچک هیزم میشکستند، یکی از آنها خودش را نصف کرد و بعد شش نفر باقی ماندند
شش زنگی کوچک با کندو بازی میکردند، یکی از آنها را زنبور نیش زد و بعد پنج نفر باقی ماندند
پنج زنگی کوچک به دادگاه رفتند، یکی از آنها قاضی شد و بعد چهار نفر باقی ماندند
چهار زنگی کوچک به دریا رفتند، یکی از آنها را شاهماهی بلعید و بعد سه نفر باقی ماندند
سه زنگی کوچک به باغ وحش رفتند، یکی از آنها را خرس خورد و بعد دو نفر باقی ماندند
دو زنگی کوچک زیر آفتاب نشستند، یکی از آنها سوخت و بعد یکی باقی ماند
یک زنگی کوچک خودش تنها بود، رفت و خودش را دار زد و بعد دیگر کسی باقی نماند.
شماره ۷۱۷