ریویونویس سایت اند ساوند در پایان نوشته کوتاهش در اولین مواجهه با موزیکال بسیار ستایششده دیمین شزل، «لالا لند»، نوشت: «و از هر چه بگذریم، بههرحال یک چیز را نباید فراموش کرد. مادامی که آمریکا وجود داشته باشد، موزیکال هم وجود خواهد داشت.» لحن ستایشآمیز ریویو باعث شد کسی کنایه تلویحی جمله آخر را جدی نگیرد، اما بههرحال میشود علت این کنایه را فهمید؛ یک عمر طولانی، تغییراتی اندک، الگوهایی تقریبا ثابتمانده برای ژانری که هنوز خوب میفروشد. ژانری که با آنکه از اساس به سنتهای آمریکاییاش چسبیده، در همه جای دنیا طرفدار دارد و ژانری که منتقدان هیچوقت نتوانستهاند نادیدهاش بگیرند؛ موزیکال کلاسیک!
بیستوسوم ماه اوت زادروز جین کلی یکی از شمایلهای سینمای موزیکال کلاسیک است؛ از معدود چهرههای شاخص این ژانر که هم در بازیگری آن به حد کمال رسیده بود و هم اسمش را کنار نام بزرگانی مثل روبن مامولیان، ارنست لوبیچ، وینسنت مینهلی و استنلی دانن بهعنوان کارگردان ثبت کرده بود. به بهانه تولد او تصمیم گرفتیم موزیکال کلاسیک هالیوود را دوبارهخوانی کنیم. دوبارهخوانی برای یادآوری اینکه برای لذت بردن از دنیای شگفت آنها به بهانههایی به کوچکی بیستوسوم اوت نیاز است و البته برای یادآوری اینکه به قول وولف «هنر قرار نیست نسخه دوم جهان واقعی باشد، از آن کثافت همان یک نسخه بس است.»
ابراهیم قربانپور
تز جنونآمیز ژاک ریوت در سینمایش این بود: هر فیلم همزمان مستندی از ساخته شدن خودش هم هست. برای آن دیوانه فرانسوی البته این تز فقط برای کتابها طرح نشده بود. او آن را واقعا برای فیلمهایش به کار میبرد. بههرحال بیشتر فیلمسازان نتوانستهاند به اندازه ریوت دیوانه باشند، اما حرف ریوت لااقل درباره ژانر موزیکال کموبیش همیشه درست از آب درآمده است. این حقیقت که جدیترین فیلمهای موزیکال کلاسیک درباره ساخته شدن یک فیلم یا نمایش موزیکال ساخته شدهاند، میتواند صحت این حرف را تایید کند.
بههرحال خواندن یک تایملاین مختصر از مهمترین بزنگاههای چیزی که امروز اسمش شده است موزیکال کلاسیک، برای داشتن درک درستی از احوال این ژانر سینمایی، تحولاتش و البته روند اوج و فرودش الزامی است. اگر هم لازم نباشد، لااقل این خاصیت را دارد که به کار مرور خاطرات یا دعوت به تماشای شاهکاری فراموششده میآید.
تاریخچه مختصر موزیکال کلاسیک
بیوه خوشحال ۱۹۰۷
رسم بر این است که تاریخچه سینمای موزیکال را از دوران ناطق شروع کنند، بااینحال با کمی اغماض میشود این خط را چند سالی عقبتر و به دوره سینمای ناطق برد. یعنی جایی که یکی از ژانرهای سینمایی محبوب و البته پرخرج عبارت بود از پخش یک اپرت یا اپرا روی پرده سینما. برای جبران بیصدا بودن صحنه معمولا یک ارکستر بزرگ کنار پرده مینواخت و یک خواننده روی چهره بازیگر میخواند. احمقانه به نظر میرسد، اما حقیقت است!
خواننده جاز ۱۹۲۷
تاریخ رسمی سینمای ناطق و تاریخ رسمی سینمای موزیکال درست از یک نقطه و با همین فیلم آغاز میشود. هزینه تجهیز سالنهای سینما به تکنولوژی ناطق بسیار زیاد بود و بیشتر صاحبان سینما ورود صدا را مقدمهای برای به زوال رفتن دولت مستعجل سینما میدانستند، اما استقبال شگفتانگیز از فیلم «خواننده جاز» و یکی دو نمونه دیگر که دقیقا در ادامه اپرتهای دوران صامت ساخته شده بودند، همه چیز را تغییر داد. صاحبان سینما مطمئن شدند که هنوز میتوانند از این هنر-صنعت پول دربیاورند و مردم با جنبهای دیگر از جادوی سینما مواجه شدند. فیلم بیشتر قواعد بعدی ژانر موزیکال را در خود داشت: بلند بودن، روایی بودن، موزیکالی درباره ساخت یک موزیکال بودن و فاصلهگذاری فیلم با تماشاگر که معمولا از طریق مستقیما خطاب کردن او اتفاق میافتد. در صحنهای از فیلم خواننده رو به دوربین میگوید: «هنوز هیچی نشنیدی.» درست میگوید! همه چیز تازه شروع شده است
احمق آواز خوان ۱۹۲۸
احتمالا اولین نام مهم سینمای روایی موزیکال باید ال جالسون باشد. ال جالسون، ستاره شاخص کمپانی برادران وارنر، چهره شاخص نوع خاصی از موزیکال بود که بیش از همه بهخاطر استقلالش از اپرتهای شاد و با پایان خوشی که از دوران صامت یکسره پا به دوران ناطق گذاشته بود به شهرت رسیده بود (در آن دوره فقط ژانر کاری ال جالسون موزیکال نامیده میشد و اپرتها هنوز زیرمجموعه موزیکال دستهبندی نشده بودند). موزیکالهای جالسون عموما درباره یک ستاره شکستخورده با مشکلات بزرگ بودند. تیپهای مشخصی از تهیهکنندهها تا خویشان بدذات در فیلمها در آمدورفت بودند و اشکانگیز بودن ویژگی مشترک تمام فیلمها بود. سنت موزیکال اشکانگیز جالسون به سلسلهای از فیلمها منجر شد که معمولا یک جایی از اسمشان واژه «برادوی» وجود دارد. برادوی با تئاترهای شلوغ عامهپسندش منبع لایزال بازیگرانی است که میتوانند سوژه موزیکال باشند. بخواهیم کمی نسبت به سینما بیرحم باشیم، میشود اینطور گفت: سینمای موزیکال هم در فرم و هم در محتوا به تمامی مدیون برادوی است!
خیابان چهل و دوم ۱۹۳۳
برخلاف مامولیان و لوبیچ، بازبی برکلی علاقه زیادی به ساختن چهرههای فردی نداشت. بازبی که بار موزیکال کمپانی براداران وارنر را به دوش میکشید، اولین چهره شاخص ساخت موزیکال از پشت صحنه موزیکال بود و ترجیح میداد همیشه بیشتر به ترکیببندی گروه رقاصانش فکر کند. برکلی احتمالا پیش از همه به فکر افتاد که الزامی ندارد تماشاگر فیلم موزیکال مثل تئاتر موزیکال روبهروی صحنه قرار گیرد و به این ترتیب نماهای معروف ۹۰ درجه رو به پایینش را ابداع کرد. نماهایی که در آن دوربین از بالا ترکیببندی گروه رقاصان را به نمایش میگذارد.
با این ترفند برکلی با دست باز به طراحی رقصهای گروهی پرداخت و با گروه بازیگرانش تصاویری دلانگیز برای سینما ساخت؛ طرحهایی شبیه گل، دایره، چند ضلعی و… کمی ملالآور و متظاهرانه اما مسلما بسیار زیبا و خوشعکس!
امشب دوستم بدار ۱۹۳۲
از میان کارگردانان موزیکالی که وامدار سنت اپرت شدند، دو نام با فاصله زیاد در تاریخ سینما ماندگار شدند؛ ارنست لوبیچ و روبن مامولیان. فیلمهای لوبیچ و مامولیان عملا نخستین فیلمهایی بودند که با مسئله نسبت میان رقصها و آوازها و روایت فیلم برخوردی خلاقانه داشتند. در سالهای دهه ۳۰ لوبیچ به مراتب چهرهای شاخصتر از مامولیان بود، اما گذشت زمان غبار چهره مامولیان را زدود و امروز کمتر کسی منکر نقش مهم او در تاریخ سینمای موزیکال است. کارگردانان محبوب پارامونت دو ستاره بزرگ در اختیار داشتند؛ ستاره مرد اروپایی موزیک هال موریس شوالیه و خواننده محبوب اوپرا ژانت مکدونالد. زوج شوالیه و مکدونالد اولین زوج شاخص موزیکال بودند و البته به شاخصه مهمی از این ژانر بدل شدند؛ زوج زن/مرد. در کل هیچ مسئلهای در سینمای موزیکال نیست که با ازدواج حل نشود. فیلم «امشب دوستم بدار» مامولیان یکی از خلاقانهترین آثار ژانر موزیکال است. مامولیان در صحنه آغاز فیلم با صدای اشیای مختلف آغاز صبح یک روز شهری سمفونی شهری تمامعیاری میسازد. صحنه انتقال آواز از فردی به فرد دیگر با دیزالو صحنهها به هم، از محبوبترین صحنههای موزیکال تاریخ است؛ از موریس شوالیه خیاط به آهنگساز، از او به قطار سربازان، از آنها به نوازنده کولی، از کولی به دوستانش و سرانجام از یکی از دوستان کولی به شاهزاده شوالیه ژانت مکدونالد.
پرواز به ریو ۱۹۳۳
خود فیلم چیز زیادی برای گفتن ندارد، اما دو بازیگری که در فیلم برای اولین بار همبازی شدند، برای همیشه موزیکال را عوض کردند؛ فرد آستر و جینجر راجرز. زوج آستر و راجرز شاخصترین زوج زن/مرد موزیکال بود. تمنای دائمی آستر برای به دست آوردن راجرز مضمون بسیاری از مهمترین فیلمهای موزیکال کمپانی RKO در سالهای بعد است.
جادوگر شهر اُز ۱۹۳۹
فیلم پرهزینه ویکتور فلمینگ که در سایه فیلم دیگرش «بربادرفته» در مراسم اسکار پاک فراموش شد. فیلم یکی از نمونههای درخشان موزیکال محسوب میشود. نخستین استفادههای جدی از رنگ در موزیکال که بعدتر در فیلمهای وینسنت مینهلی به اوج رسید. نشان دادن قابلیت موزیکال برای ترکیب شدن با ژانرهایی مثل فانتزی یا کودک و البته یک محصول جانبی کوچک که نقش بزرگی در تغییر شیوه رقص در آینده موزیکال داشت؛ جودی گارلند.
گارلند در این زمان بیشتر همبازی میکی رونی بود و این دو ستارههای موزیکال کمپانی مترو محسوب میشدند. بههرحال در همین زمان ستاره دیگری نوع تازهای از رقص را به سینمای موزیکال آورده بود؛ رقصی بانشاط و ورزشکارانه. او آن روز نام بزرگی نداشت، اما تنها چند سال با تبدیل شدن به ستاره دوران اوج سینمای موزیکال فاصله داشت؛ جین کلی!
آواز در باران ۱۹۵۲
فاصله سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ بیتردید دوران اوج سینمای موزیکال بود. کارگردانان بزرگی مثل استنلی دانن، وینسنت مینهلی و جورج کیوکر موزیکال را به اوج رسانده بودند. مسئله نسبت میان صحنههای رقص و روایت تقریبا به تمامی حل شده بود و بهخاطر وجود بازیگرانی مانند گارلند و جین کلی رقص موزیکال دیگر شباهتی به رقص استودیویی و استیلیزه رایج نداشت.
کلی و دانن استاد کشاندن رقص به خیابانهای شهر بودند. آنها با تغییر دادن نوع رقص ملهم از باله آستر و راجرز به نوع خاصی از رقص رسیدند که میتوانست به خیابان و میان مردم کشیده شود. کلی عملا توانست فاصله میان رقص و حرکات عادی را بردارد. در صحنه معروف آواز در باران فیلم «آواز در باران» حرکات سرخوشانه کلی زیر باران با عبور از مرزی غیرقابل دیدن به رقص تبدیل میشود. رقصی نه با بازیگر مقابل، که با شهر. این قطعا باشکوهترین قله سینمای موزیکال بود.
مری پاپینز ۱۹۶۴
خلاقیت و کشف مرزهای تازه موزیکال. ترکیب موزیکال با انیمیشن و تصاویر زنده. انعطاف بینظیر یک ژانر که در حال افول بود، اما خودش نمیدانست.
آوای موسیقی ۱۹۶۵
بههرحال این اسکار است که باعث معروف شدن فیلمها میشود. فیلم وایز برای عاشقان موزیکال کلاسیک فیلم جذابی نیست، اما احتمالا پرافتخارترین فیلم موزیکال تاریخ است. رابرت وایز قبلا هم با «داستن وستساید» نشان داده بود کار با قواعد ژانری موزیکال را بلد است.
نیویورک نیویورک ۱۹۷۷
زوال ژانر موزیکال از همان میانههای دهه ۵۰ آغاز شده بود، اما موفقیتهای مقطعی مانع ظاهر شدن این فاجعه میشد. در آغاز دهه ۷۰ وقتی «در روزی آفتابی برای همیشه خواهی دید» مینهلی و «سلام دالی» جین کلی در گیشه به طرز فاجعهباری شکست خوردند، پایان موزیکال کلاسیک بدیهی به نظر میآمد. اما تیر آخر را مارتین اسکورسیزی به تابوت کوبید. فیلم اسکورسیزی تقریبا تمام شاخصههای یک موزیکال محبوب را داشت، از نوستالژی پر بود و هوشمندانه ساخته شده بود. بااینحال نه در گیشه و نه در میان منتقدان طرفداری پیدا نکرد. موزیکال کلاسیک به پایان خط رسیده بود. حالا دیگر فقط تکمضرابها میتوانستند آن را زنده نگه دارند؛ تکمضرابهایی که البته تا «لالا لند» ۲۰۱۶ هم پیش آمدند.
دیو و دلبر ۱۹۹۱
از اوایل دهه ۹۰ کمپانی دیزنی برای سری تازه انیمیشنهایش به سراغ ژانر موزیکال رفت؛ یک دلخوشی کوچک برای سینهچاکان موزیکال و یک موفقیت تجاری بزرگ برای دیزنی!
شماره ۷۱۶