همه سوغاتهای ینگه دنیا
دوزخ
«بعید میدانم در هیچ یک از کشورهای شمالی کسی چنین وضعیت دهشتناکی را به چشم دیده باشد. مردم از فرط گرسنگی از خوردن هر چیز قابل خوردنی پرهیز نمیکنند. میوههای گندیده به مراتب باارزشتر از کل داراییهای ماست. هیچ نگرانی از بابت سرقت مایملکمان نداریم، چون کسی محل مصرفی برای آنها ندارد. مدتها پیش از این تمامی احشام از مطلوب و مکروه تمام شدهاند و اگر کسی مراقب اسبها نباشد، مردم گرسنه به آنها امان نخواهند داد. دیروز کسی را دیدیم که داشت جنازهای را بهزحمت به خانه میبرد. بعضی از همراهان اصرار کردند تا او را تعقیب کنیم و ببینیم قصد دارد با جنازه چه کند، اما من که حدس میزدم قرار است چه بر سر مرده بیاید، مانعشان شدم.»
از میان جملات سیاح هلندی که در طول جنگ صدساله میان انگلستان و فرانسه برای رسیدن به دریا و سفر به آسیای دور ناچار شده بود از فرانسه قحطیزده عبور کند، فقط یک جمله هست که میتوان در واقعیت آن تردید کرد؛ اینکه کسی شاهد چنین وضعیت دهشتباری در کشورهای شمال اروپا نبوده باشد. درحقیقت قحطی و گرسنگی کابوس طولانیمدت اروپا و آسیا در تمامی قرونی بود که تمدن بشری در آنها در حال تکوین و رشد بود. کابوسی که سرانجام با کشف قاره جدید تا حدودی دست از سر این دو قاره برداشت. کابوسی که برای کمرنگ شدن به محصولی وابسته بود که امروز آنقدرها هم مهم به نظر نمیرسد؛ سیبزمینی!
برزخ
«آنگاه اسب سیاهی را دیدم که سوارش ترازویی در دست داشت، سپس از میان چهار موجود زنده، صدایی به گوش رسید که میگفت: «یک قرص نان گندم، یا یک کیلو آرد جو، به قیمت مزد روزانه یک کارگر باشد. اما به روغن زیتون و شراب آسیبی نرسان»!» این توصیف مکاشفات یوحنای کتاب عهد جدید از یکی از چهار سوار آخرالزمان است که سوار بر اسب سیاه به پیش میتازد. سواری که همیشه با توجه به ترازو و محصولاتی که به همراه دارد، آن را به «قحطی» تعبیر کردهاند تا در کنار جنگ، فتح و مرگ یکی از سواران آخرالزمان باشد. سواری که فارغ از معنای مذهبی آن بیان روشنی است از هراسی که قحطی و گرسنگی در کنار مرگ (بیماری) و جنگ به جان مردمان دوران گذشته میانداخت. هراسی که ریشه در حقیقتی کاملا مادی داشت.
چیزی نزدیک به ۱۵ هزار سال پیش انسان برای نخستین بار تصمیم گرفت به جای حرکت به دنبال غذا در مکانهایی ساکن شود که در آن غذا بهطور دائمی موجود باشد. نتیجه طبیعی و البته نهچندان سریع این یکجانشینی پیدایش تکنیکها و فنونی بود که امروز آنها را به نام کشاورزی میشناسیم. کشاورزان اولیه بهطور عمومی سه شکل از زمین را برای کشت انتخاب کردند. دو مورد اول شامل زمینهای آبرفتی پیرامون رودها که محصولاتی مانند گندم و جو در آنها به عمل میآمد و در مناطقی که دسترسی به چنین زمینهایی دشوار بود، کشاورزان باتلاقها و تالابها را برای کشت برنج انتخاب کردند.
این دو گونه از زمین تقریبا در تمامی فاصله میان دو مدار از کره زمین که قسمت میان آنها به نام «هلال تمدن» شناخته میشود، بهوفور یافت میشد. زمینهای آبرفتی حاشیه رودهای دجله و فرات، رود زرد چین، رود نیل مصر و البته باتلاقهای استوایی هند و آفریقا بستر مناسبی برای رشد این محصولات بود. اما این دو شکل سکونتگاه دو ضعف عمده داشتند. نخست آنکه بهشدت تابع سطح بارندگی بودند و بر اثر کمبود بارندگی در بعضی از سالها رو به خشکی میرفتند و دوم آنکه مجاورت با آب در آنها باعث آسیبپذیری بیشتری در برابر بیماریها و امراض میشد.
شاید هر دوی این مصایب برای ما امروز کماهمیت و خاطراتی فراموششده از دوران پیش از تاریخ به نظر برسند، اما حقیقت این است که همین دو عامل تا قرن ۱۵ و ۱۶ هنوز هم یکی از موانع اصلی افزایش جمعیت و گسترش اقتصاد در دو قاره اروپا و آسیا باقی ماند. قحطی و کمبود مواد غذایی بارها و بارها باعث کاهش شدید جمعیت در دو قاره شد. تنها در قحطی بزرگ فرانسه در طول جنگ صدساله، که نوشته را با شرح کوتاهی از مشاهدات یک سیاح و تاجر هلندی از آن آغاز کردیم، جمعیت کشور به دوسوم پیش از آغاز قحطی تقلیل پیدا کرد. به تعبیر بوکاچو در دکامرون «رقابت قحطی و طاعون برای کشتار مردم عاقبت با تساوی و همدست شدن هر دو بود که تمام شد.» چاره قحطی درست به اندازه یک اقیانوس آنسوتر در آمریکای مرکزی مخفی شده بود.
بهشت
ساکنان تمدنهای آمریکای لاتین از همان نخستین روزهای کار کشاورزی با توجه به اقلیم کاملا متفاوت سرزمینشان از محصولاتی استفاده کردند که در خشکیهای دیگر ناشناخته بود. تنها محصولاتی که میتوانست در ارتفاعات نیمهسنگلاخ و کمباران آند و آمریکای میانی دوام بیاورد، ذرت و سیبزمینی بود. این دومی احتمالا باارزشترین چیزی بود که کاشفان قاره جدید با خود به اروپا و سپس آسیا آوردند. محصولی با کشتی آسانتر از گندم و جو، مقاومتر به خشکی و نوسان دما، محصولی فراوانتر و احتیاج به فرآوری کمتر.
ورود سیبزمینی به اروپا و آسیا بهسرعت الگوی کشاورزی و تغذیه را تغییر داد. این محصول تازه باعث میشد سرزمینهایی که پیشتر غیرقابل کشت محسوب میشدند، مورد استفاده قرار گیرند و زمینهای قابل سکونت در دو قاره بهسرعت رشد کند. البته این نمیتوانست به معنی از بین رفتن امکان هرگونه قحطی باشد. قحطی بزرگ ایرلند در قرن نوزدهم که درنهایت به جدایی ایرلند از انگلستان انجامید، بهخاطر انتقال سریع سیبزمینیهای کشتشده در ایرلند به انگلستان به وجود آمد. جنگ و کشتار مردم هنوز هم میتواند باعث وقوع قحطی شود. (نظیر آنچه در دو جنگ جهانی بر سر ایران آمد.) به علاوه هنوز هم قسمتهای بزرگی از جهان (برای مثال در آفریقا) وجود دارند که در آنها حتی امکان کشت سیبزمینی هم وجود ندارد. با این حال کشف سیبزمینی را در کنار کشف میکروب توسط پاستور اصلیترین دلایل برای افزایش نرخ رشد جمعیت از دوران پسارنسانس تاکنون میدانند. محصولی که شاید امروز و میان ما نمادی از بیفایدگی باشد، اما روزگاری برای مردم دو قاره از جهان نمادی از زندگی و نجات بود.
نویسنده: ابراهیم قربانپور
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۶۷۷