به یاد کاترین هپبورن و آشوب مدامش
«اگر از تمام قوانین پیروی کنید، تمام لذتها را از دست میدهید.»
… و این احتمالا تنها بند مرامنامه زندگی او در تمام ۹۶ سال بود. او با هیچیک از معیارهایی که از یک ستاره زن هالیوودی سراغ داریم، تطابق نداشت؛ نه جذابیت مریلین مونرو، نه زیبایی لورن باکال، نه معصومیت آدری هپبورن، نه متانت اینگرید برگمن و نه دخترانگی شرلی مکلین. او هیچ شباهتی به زنان خانهنشین سینمای کلاسیک هالیوود نداشت. هیچگاه تمایلی به فیلمهایی که در آن یک مرد بلندقدتر و خوشچهره نقش اصلی آن را داشته باشد، نشان نداد.
در هیچ مقطعی از زندگی به هنجارها تن نداد. سراسر عمرش را غر زد، داد و بیدا کرد، سر باز زد، نپذیرفت، جنگید و در فیلمهایی بازی کرد که زنان در آن غر میزنند، داد و بیداد میکنند، سر باز میزنند، نمیپذیرند و میجنگند. از معدود زنانی بود که خودش را به سینما تحمیل کرد تا فیلمهایی ساخته شود که از مرحله فیلمنامه برای «او» نوشته شوند. ترجیح داد سینما را شبیه سبک زندگیای که دوست داشت، تغییر دهد تا سبک زندگیاش را به چیزی شبیه کند که هالیوود میپسندد. عنوان بیرحمانه ژورنالیستی «زهر گیشه» یا «قاتل گیشه» را با بیاعتنایی خاص کسانی که مطمئن هستند باید به حرف اکثریت بیتوجه بود، نادیده گرفت و با موفقیتهای پشت سر هم دیگران را هم وادار کرد نادیدهاش بگیرند.
سرسلسله ستارههای شورشی سالهای بعد شد، که هر یک نه به پایه او اما استقلال خود را از سینمای بدنه حفظ کردند؛ ستارگانی مانند جین فاندا یا جولیا رابرتز. و وقتی سال ۲۰۰۳ تصمیم گرفت در ۹۶ سالگی، عددی که هیچ ویژگی بارزی ندارد و احتمالا خود او عمدا آن را انتخاب کرده بود، دیگر نباشد، هنوز جوانترین زنی بود که میشد سراغش گرفت.
۱. خانواده؟ فرزند؟ همسر؟
اینها طبیعتا محبوبترین واژگان زندگی یک زن آمریکایی در دههای بودند که کاترین هپبورن کارش را در آن شروع کرد. اما او هیچگاه هیچیک از آنها نشد. اساس زندگی کاترین هپبورن بر این بود که سیمایی مستقل از دیگران داشته باشد و طبیعتا یکی از چیزهایی که این سیما را مخدوش میکرد، همان خانوادهای بود که در آمریکا تنها راه به رسمیت شناختن یک زن بود. کاترین ترجیح داد تمام ۹۶ سال را بدون ازدواج رسمی سپری کند. او هیچگاه نخواست تا چیزی را رسمی کند و به خیل خانوادههای استانداردی بپیوندد که هالیوود ریپورتر هر آخر هفته سراغ یکیشان میرفت تا از خوبی زندگی مشترک، لذت بازی با بچهها یا گرمی و شور عشق در کانون گرم خانواده بگویند. او فقط یک نفر بود؛ کاترین هپبورن تنها؛ بیپیشوند و پسوند.
۲. سرشاخ با مردان
او احتمالا تنها ستارهای بود که دوست داشت دائم حریم محیطهای زنانه و مردانه را بشکند و آنها را نادیده بگیرد. در «زن سال» با لباسهایی که هیچ شباهتی به مردانی که در حال تماشای مسابقه بیسبال بودند نداشت، به میان آنها رفت، بیپروا از اینکه اصول بازی را بلد نیست، دائم مانع داد و فریادهای آنها شد و درنهایت توانست بهعنوان تنها نقطه سفید آن استادیوم سیاهبازی را با فریادهای پرشورش تا انتها ببیند.
در «دنده آدم» برای اثبات قدرت زنان به اسپنسر تریسی زن غولپیکری را به دادگاه آورد تا او را روی دست بلند کند. در «سیلویا اسکارلت» مدتی لباس مردانه پوشید تا با این طعنه مواجه شود که نقش مردها را بهتر از زنها بازی میکند؛ فیلمی که به عقیده بسیاری از منتقدان فمینیست یکی از فیلمهایی است که مستقیما تمایز مردانه/ زنانه را به چالش میکشد و سخن از جنسیت میانه را مطرح میکند. بههرحال خود او در زندگی واقعی هم بیشتر دوست داشت شلوار بپوشد تا دامن و از ادای کلماتی که جامعه عموما آنها را مردانه میدانست، هیچ ابایی نداشت.
اسکار پیرانهسر
او ۱۲ بار نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن شد که چهار بار هم آن را به دست آورد. (در برابر این کارنامه پرافتخار معمولا آن دو جایزه بازیگر نقش مکمل را نادیده میگیرند.) اما نکته عجیب این بود که سه تا از این چهار جایزه را در سالهای پس از ۶۰ سالگی به دست آورد. این عینیترین شکل تحمیل کردن خود به هالیوود بود.
هپبورن هر چه سالخوردهتر شد، درخشانتر شد و موفق شد در فیلمهایی بازی کند که آکادمی نتواند آنها را نادیده بگیرد. شاهکارهایی مانند «حدس بزن کی برای شام میآید؟» یا «شیر در زمستان» حتی بدون او قابل تصور هم نیستند و معمولا به اعتراف عوامل فیلم از آغاز براساس نقش او نوشته شدند و در آخر چنان موفق از کار درآمدند که آکادمی را وادار به نرمش در برابر سالخوردگان کردند.
مطلبی از شماره ۷۰۵