ابراهیم قربانپور
درباره «سرگذشت هکلبری فین»، برای زادروز نویسندهاش
«هر کس بخواهد موضوع این داستان را پیدا کند، تعقیب میشود؛ هر کس بخواهد نتیجه اخلاقی آن را پیدا کند، تبعید میشود؛ هر کس بخواهد پلات داستانی آن را پیدا کند، تیرباران میشود.»
بعید است در تاریخ ادبیات داستانی کس واضحتر از این گفته باشد که دوست ندارد داستانش را تحلیل کنند. گفته باشد که ترجیح میدهد داستانش را نخوانند تا اینکه بخواهند از انگیزه نویسنده و تم داستان، نظام اخلاقی حاکم بر آن و البته طرح داستانیاش سر در بیاورند. بااینحال احتمالا خود مارک تواین هم آنقدر به چموخم ذهن وارد بود که بداند همین عبارت به خودی خود دعوتی است برای زیر تیغ بردن متن. بههرحال حتی اگر شیطنت همیشگی تواین را فراموش کنیم و در نظر بگیریم که واقعا دوست نداشت کسی درباره «سرگذشت هکلبری فین» بحث ادبی راه بیندازد، میشود مطمئن بود که بدبینی ذاتیاش برای حدس زدن اینکه این اتفاق خواهد افتاد، کفایت میکرده است. البته که در زمانه نوشتن رمان، سال ۱۸۶۵، کمتر کسی یک داستان ماجراجویانه نوجوان را جدیتر گرفت. حتی آنطور که از یادداشتها پیداست، خود تواین هم «شاهزاده و گدا» و «ژاندارک» را ستونهای میراث ادبیاش میدانست، اما گذشت زمان اصل و بدل را از هم سوا کرد و امروز کمتر کسی است که نداند ارنست همینگوی درباره «سرگذشت هکلبری فین» گفته بود: «تمام ادبیات امروزی آمریکا از این کتاب سرچشمه میگیرد. این بهترین کتاب ماست. همه آثار آمریکایی از این کتاب سرچشمه میگیرند. پیش از آن چیزی نبود و پس از آن هم چیزی به این خوبی نیامد…»
کلکسوارها علیه متمدنها
بگذارید داستان را درست از جایی نگاه کنیم که خود تواین شروعش کرد؛ از تام سایر! در پایان داستان تام سایر، او و هکلبری فین صاحب ثروت کلانی میشوند که میتواند تا پایان دنیا آنها را تامین کند. ثروت هک به نمایندگی از طرف او در اختیار قاضی تچر قرار میگیرد و خود او تحت سرپرستی بیوه داگلاس که سعی میکند به هک اخلاق، آداب اجتماعی و مذهب بیاموزد. اما این زندگی مرفه و متمدنانه خیلی زود او را خسته میکند. توصیف این بخشها از زبان هک یکی از طنزآمیزترین بخشهای داستان است. داستانهای کتاب مقدس برای او بسیار بیهوده و ملالآور به نظر میرسند، چون درباره کسانی هستند که خیلی وقت پیش مردهاند و سر در نمیآورد وقتی حتی از خویشاوندان قیمش هم نیستند، چرا او اینقدر علاقه دارد دربارهشان بخواند. آداب اجتماعی به نظرش دستوپاگیر و بیدلیل هستند و هیچ نمیتواند بفهمد چرا کسی باید دوست داشته باشد تا این اندازه به خودش سخت بگیرد. به همین دلیل بعد از اینکه پدر دائمالخمرش بازمیگردد و او را میدزدد تا بلکه بتواند ثروتش را صاحب شود، او حتی برای یک لحظه هم به بازگشت به خانه بیوه داگلاس فکر نمیکند و فقط در فکر رها شدن از همه چیز است.
موضوع اصلی سفر رودخانهای او و برده فراری، جیم، بدون تردید آزادی است. این آزادی برای جیم جنبهای کاملا مادی و فیزیکی دارد. او باید بتواند خودش را به ایالت آزاد ایلینوی برساند تا از آزادی تازه به دست آمدهاش محافظت کند. اما این نباید باعث شود که از موضوع مهم آزادی برای هک غافل شویم. گزافه نیست اگر ادعا کنیم سفر هک و جیم درواقع پاک جدال دو نظام زیست متفاوت است؛ زیست ساحلی که مبتنی بر تمدن و اخلاق است و زیست رودخانهای که مبتنی بر آزادی و رهایی است. تواین به شیطنت چندین بار به این قضیه اشاره میکند که در نظام اخلاقی سفت و سخت حاکم بر خشکی که در آن چاق کردن چپق در برابر یک بانو عین زیرپاگذاشتن تمدن است، دور کردن یک برده که از یک رهگذر خریداری شده است، از زن و فرزندش عین اخلاقمداری است. خود هک که بههرحال از نژاد سفید است، دشوارترین آزمونهای اخلاقیاش را نه وقت بلند کردن وسایل این و آن یا دزدی از زمینهای کشاورزی (به قول خودش قرض گرفتن)، که در لحظاتی تحمل میکند که سعی دارد جیم را نجات دهد. او بهکرات به یادمان میآورد که این کارش غیراخلاقیترین عمل ممکن است. میشود حدس زد اگر سهم زیست رودخانهای در او تا این اندازه بالا نبود، حتما جیم را به ساحل بازگردانده بود.
نباید فراموش کرد در زیست آمریکایی زندگی روی آب همیشه تجسمی از زندگی آزاد بوده است. اجداد آمریکاییها برای آزادی از قیود اروپایی سوار کشتیها شدند و از اقیانوس اطلس گذشتند، دزدان دریایی سالها جدیترین نماد زندگی رها بودند و تقریبا همه نویسندگانی که تم آزادی را ستایش کردهاند، دورهای را روی کشتیها گذراندهاند. رودخانه میسیسیپی لابد به اندازه اقیانوس اطلس رها نیست، اما برای خزیدن در میان ایالتهای بردهدار به اندازه کافی آزاد محسوب میشود.
تام سایر علیه هکلبری فین
داستان هکلبری فین اینطور شروع میشود: «شما مرا نمیشناسید مگر آنکه «سرگذشت تام سایر» را خوانده باشید، ولی اشکالی ندارد. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و بیشترش هم راست گفته بود. بعضی چیزها را چاخان کرده بود، ولی بیشترش راست بود.» شاید استفاده از لفظ ناخودآگاه درباره نویسندهای به رندی تواین کمی نچسب باشد، اما چندان هم ناروا نیست اگر ادعا کنیم او خود ناخودآگاه به این تقابل دو قهرمان نوجوانش پی برده بود.
داستان تام سایر برخلاف هکلبری فین از قلم سوم شخص روایت میشود. امروز میدانیم که تواین تلاش کرده بود تا داستان تام سایر را هم مثل هکلبری فین اول شخص بنویسد، اما پشیمان شده بود و درنهایت آن را از زبان سوم شخص نوشت و داستان اول شخصش را برای هک نگه داشت. دم دستیترین نگاه این است که او احساس کرده بود به اندازه کافی به تام نزدیک نیست تا بخواهد دنیا را از چشم او ببیند و در عوض این هک است که میتواند نماینده تام و بینقص او باشد. طبیعتا زبان هک در طول داستان زبان عامیانه و سطح پایینی است با کلمات شکسته و دستورهای عجیب و غریب و… یک نگاه کمی شکاکتر ممکن است شکایت کند که زندگی تواین بهسامانتر از آن بود که بتواند با هک تنه بزند. در این صورت میشود حکم را کمی عوض کرد: هکلبری فین، نیمهای از وجود تواین بود که آن را به تام سایر ترجیح میداد.
به ساختار داستان برگردیم: داستان از سنتپترزبورگ تخیلی ایالت میسوری آغاز میشود. جایی که با آنکه هک راوی داستان است، هنوز سیطره تام سایر روی داستان حس میشود. تام یک گروه دزدی راه میاندازد. تام هک را هدایت میکند. تام ماجراجویی میکند و… بعد تنه اصلی داستان آغاز میشود: سفر روی رودخانه. در این سفر هک و جیم نسبتی با تام ندارند. در چند فصل آخر جیم دوباره در مزرعهای اسیر میشود و باز هم سروکله تام سایر پیدا میشود و او حاکم داستان میشود و درنهایت خبر آزادی جیم را اعلام میکند.
بد نیست همینجا صورت کامل نقل قول معروف ارنست همینگوی را توضیح دهیم. همینگوی بعد از آنکه آن ستایش بزرگ را از رمان به عمل میآورد، یادآوری میکند که البته داستان باید درست سر همان جایی که جیم را دوباره اسیر میگیرند، تمام میشد. بازگشت تام به داستان باعث میشود لحن رئال و مدرنشده داستان دوباره به لحن رمانتیک و پیشامدرن داستان تام سایر برگردد.
شاید بشود بارزترین وجه تفاوت تام و هک را در پایان همین کتاب پیدا کرد. وقتی تام از راه میرسد، نقشههای پیچیدهای برای آزاد کردن جیم میکشد و اجرا میکند. در حین اجرای نقشه تیر میخورد و بعید است نابود شود. سرانجام خود او اعلام میکند که جیم از دو ماه قبل آزاد بوده و اصلا نیازی به این همه تلاش نبوده است. در برابر این سوال که چرا از اول همین را نگفته است، او این را بدیهی میگیرد که «زندانی باید فرار کند» و نه اینکه خیلی راحت «آزاد شود».
منطق تام آنقدر شیطنتآمیز هست که بتواند ساختار بورژواییاش را مخفی کند، اما ساده نمیتوان از کنار آن گذشت. نوع نگاه تام سایر به دنیا با نگاه هک و جیم متفاوت است: هک و جیم باید روی رودخانه زندگی کنند تا بتوانند آزاد باشند. برای آنها ماجراها پیش میآید، چون از آن گریزاناند. آنها دزدی میکنند، چون فقط با دزدی زنده میمانند. درگیر میشوند، چون حیاتشان به آن وابسته است. دروغ میگویند، چون در غیر این صورت به دردسر میافتند. برای تام اما قضیه وارونه است. او ماجراجویی میکند، چون دوست دارد. گروه دزدی تشکیل میدهد، چون هیجانانگیز است. (فراموش نکنید که هک خیلی زود از دزدبازی تام خسته شد و گروه را رها کرد.) درگیر میشود، چون دلش میخواهد و دروغ میگوید، چون راست گفتن بیمزه است. برای تام آزاد بودن جیم آنقدر مهم نیست که فراری دادنش از زندان. دقیقا به همین خاطر است که بدنه اصلی داستان هکلبری فین که بدون حضور تام سایر میگذرد، همیشه حامل نوعی اضطرار و اضطراب است، اما با ورود تام دوباره به لحن سرخوشانه کتاب تام سایر بازمیگردد.
تام سایر یکی از ساکنان خشکی است و نه رودخانه. برای او آزادی چیزی است انتخابی که لذتبخش است. برای هک و جیم آزادی همه چیز است. آنها یا آزادند یا هیچچیز نیستند. در یک قرائت بیرحمانه میشود گفت تواین بیشتر شبیه تام سایر بود. این درست است که او رمانی در ستایش آزادی نوشت، اما در آخر آزادی جیم را نه با رسیدنش به ایالتهای آزاد، که با وصیتنامه و لطف صاحبش به دست او داد. او حاضر نشد به مبارزه جیم روی رودخانه آزاد پایبند بماند. درست است که آقای تواین زندگی روی آب را دوست داشت، اما بههرحال دلش خیلی زود برای خشکی تنگ میشد. به قول تی.اس.الیوت بزرگ، ستایشگر همیشگی تواین، او فقط کمی کمتر از بقیه آمریکاییها آمریکایی بود. همین!
شماره ۷۲۲