سهیلا عابدینی
این پرونده از آن دست کارهایی بود که تضادها را توامان با خودش داشت. لذت نگاه کردن از منظر چشم یک هنرمند کاریکاتوریست و کارتونیست وقتی که یک کارتونی و کاریکاتوری را میتوانی بخوانی و بفهمی و ناراحتی و غصۀ انسانی وقتی که فحش و فضیحت و نافهمی و اذیت و آزار برای کاریکاتوریست و کارتونیست پیش میآید برای اینکه کارش را نفهمیدند و کاری از دست کسی برنمیآید در برابر این کجفهمیها. کاریکاتور تقریبا عمری به درازای تاریخ مکتوب دارد و ظاهرا قبل از اختراع صنعت چاپ، این هنر در دنیا رواج داشته. با این حال ما امروزه این نوع مواجه و مقابله با این هنر را میبینیم. شاید تن آگوستینو کاراچی نقاش ایتالیایی در گور بلزرد او که اولین هنرمندی بوده که برای سرگرمی خودش و دوستانش از چهره واقعی، تصاویر کمیک میکشیده. کسانی که به کارگاهش میآمدند، سوژههای او میشدند. بازدید کنندهها چهرهشان را بهصورت سگ و خوک و قاطر یا حتی پارچ آب و قرص نان میدیدند. واقعا وقتی به واقعیت این هنر ظریف فکر میکنم نمیدانم مثلا همین خود من اگر برای گرفتن یادداشتها و گپ و گفت زدن برای این پرونده به دیدار بزرگان و دوستانی که در این عرصه فعالیت میکنند، میرفتم و در حین گفتگو چهره مرا کارتونی میکردند یا کاریکاتورم را میکشیدند واقعا با روی باز میپذیرفتم و شاد و خرامان به دفتر مجله برمیگشتم و افتخار میکردم که هنرمندی منفذهای خلاقه ذهن و سر قلمش را باز کرده و مرا سوژه کرده یا اینکه تنگحوصله از توهین و تحقیر و انتقادی که به جزءجزء من شده، ناراحت میشدم و کاریکاتورم را وا نکرده پس میدادم و یادداشتها را پاره میکردم و… حرف همین است که چقدر سواد و فهم کار یک کاریکاتوریست و کارتونیست را داریم و یا میخواهیم که داشته باشیم و این شاخه هنری و هنرمندش را بشناسیم. برای این پرونده رفتیم سراغ تعدادی از هنرمندان کاریکاتوریست و کارتونیست این عرصه و چهار سوال را گذاشتیم جلو رویشان که:
- یک کاریکاتوریست اتفاقات دنیا را چطوری میبیند؟
- معمولا چه کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند؟
- کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند؟
- چطور مخاطب میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد!
در ادامه جوابهای هنرمندانی را که در این پرونده با ما بودند میخوانید. اشاره کوچکی بکنم به این که ای مخاطب عزیز که جانم فدای تو، کاریکاتور و کاریکاتوریست را هی مزنیدش!
فهمیدن کار، خودش یک هنر است
کامبیز درمبخش
وقتی ۱۵، ۱۶ ساله بودم و کارهایم چاپ میشد، آن موقع هنوز این آگاهی را نداشتم که بدانم کاریکاتور اصلا یعنی چی! اینکه باید سبک داشته باشد کارم و… فکر میکردم آن چیزی که همکارهای دیگرم میکشند، همان است. در اوایل شروع میکردم از آنها تقلید کردن، یعنی به جایی رسیده بود که همکارم که از من سنش بالاتر بود، کارهای من که چاپ میشد، فحش میداد و میگفت تو آمدی جای مرا بگیری و تقلیدگری و از این حرفها. بهتدریج با آگاهی و مطالعه و تجربه سالها کار کردن، یواشیواش راه را کاریکاتوریست پیدا میکند و صاحب سبک میشود. راه دورودرازی در پیش است. حالا هم این است که من نمیخواهم یا نمیتوانم مثل دیگران باشم، چون بایستی نگاه، نگاه خودم باشد. یکجور دیگری به دنیا نگاه بکنم، یکجور دیگری همه چیز را ببینم، چون خود آنها که هست، اگر هم نباشد، تبدیل میشود به یک نقاشی یا یک طرح. آن ایده یا سوژه پشت این قضایا و نوآوری هست که کار را متفاوت میکند. اگر بگوییم ۱۵۰سال است که کاریکاتور دارد اجرا میشود و مردم میبینند، این بهتدریج شکل گرفته و به اینجا رسیده. اولش اینطور نبوده، اولش خیلی سخت بوده. اولش فقط یک طراحی خالص بوده، بعدها کلام بهش اضافه میشود و بعد از آن، ایده و سوژه شکل میگیرد. ایده و سوژه هم بستگی به آن هنرمند دارد که دنیا را چطور میبیند. من خودم متفاوت فکر میکنم و نقطه قوتم این است که همه جور فکر کردم. الان که سنم بالا رفته، رسیدم به مرحلهای که مرحله مینیمالیستی و خلاصه و یک زبان بینالمللی است. اینکه حرف آدم را فقط با چند تا خط بفهمند. همانطور که گفتم، زحمت کشیده شده، کار شده، فکر شده. من سالها کاریکاتوریست مطبوعاتی بودم و ژورنالیست بودم. اینها ثمره سالها کارهای مطبوعاتی من است. درواقع جای اصلی کاریکاتور در مطبوعات است، که متاسفانه الان هیچ جایی ندارد، چون خود مطبوعات هم پادرهوا هستند. کاریکاتوریست امروز ما از روی ناچاری ازجمله خود من دست به دامن اینستاگرام و تلگرام و اینها شدند که بتوانند یکجایی حرفشان را بزنند.
درباره اینکه چه کاریکاتورهایی جنجالانگیز میشود، خب در اینجا همه چیز خط قرمزهایی دارد. درواقع افرادی که حرفهای و اینکاره هستند، میدانند آن خطوط قرمز چی هستند. حالا بعضی وقتها یا ناخودآگاه از دستشان در میرود، یا کسی که آن طرح را میبیند، یک جور دیگری میبیند و ربطش میدهد به موضوعاتی که حتی کاریکاتوریست فکرش را هم نکرده بوده. این است که بعضی وقتها به خاطر یک طرح که مقصود هنرمند چیز دیگری بوده، چیز دیگری ازش برداشت میشود که باعث دردسر میشود. هرچقدر هم هنرمندش بگوید که نه، مقصودم این نبوده، دیگر کلی مشکل دارد. کاریکاتوریست حرفهای جنجالی بودن یا نبودن طرحش را میتواند حدس بزند، ولی سعی میکند به نوعی حرفش را بزند. این قوت یک کاریکاتوریست یا طنزنویس یا طراح است که حرفش را طوری بزند که نتوانند بگویند این مقصودش این بوده. خیلی پیچیده است و به تواناییهای آن کاریکاتوریست ارتباط دارد.
درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، بستگی دارد آن مخاطب جزو چه دستهای باشد. خب دستهبندیهای متعددی وجود دارد. بعضیها خوششان نمیآید علیه آنها چیزی گفته شود، یا برعکسش. آن که به نفعش است، از کار خوشش میآید. کار بسیار دشواری است و روی لبه تیغ راه رفتن است. آدم باید خیلی مراقب باشد، مخصوصا در کشورهای جهان سوم. درواقع حمله کردنشان هم بیفایده است. خواننده کسی نیست که بتواند تعیینکننده یا اثرگذار باشد روی آن هنرمند. ممکن است یک آدم عادی باشد و فهم این را نداشته باشد که اصلا کار را بفهمد. فهمیدن کار، خودش یک هنر است. کار را هرکسی نمیفهمد. بایستی یک الفبایی از این کار بلد باشد، درست مثل این میماند که شما بروید اپرا و اهل اپرا نباشید. یکسریها هستند که در سطح باباکرم و آهنگهای معمولیاند. مسلم است که این آدم برود اپرا، چیزی نمیفهمد. باید آگاهیهایی از این هنر یا از هر هنر دیگری داشته باشد که بتواند باهاش رابطه برقرار کند.
ما کاریکاتوریستها دنیا را اغراقشده میبینیم
بزرگمهر حسینپور
کاریکاتوریست بر اساس مفهوم و هویتی که کاریکاتور دارد و اغراق کردن و اگزجره کردن مهمترین عامل تبدیل یک نقاشی به یک کاریکاتور است، باید یاد بگیرد و به خودش آموزش بدهد که بتواند اغراق بکند. حالا این اغراق میتواند در حوزه مفهوم باشد، یا در حوزه فرم. اینطوری است که وقتی با یک پدیدهای مواجه میشویم، باید آن را بررسی کنیم، اسکن کنیم و ببینیم که چه جوری میتوانیم نقاط اغراق آن را کشف کنیم. اگر ذهنمان بهنوعی استعداد اغراقیابی داشته باشد، این کار خیلی راحتتر اتفاق میافتد. یک بخش آن استعداد ذاتی و توانایی است، یعنی آموزشی نیست که ما بتوانیم نقاط اغراق هر چیزی را شناسایی بکنیم. خلاقیت در این بخش خیلی خودش را نشان میدهد. خلاقیتی که به بهترین و درستترین شکل، آن نقطههای اغراق را کشف کند. ممکن است دیگران هم آن نقاط اغراق را پیدا کنند، اما مرحله بعدی بیان درست آن نقطه اغراق است. وقتی که کاریکاتوریستها در این مسئله مستقر میشوند و سالهای سال با این شیوه نگاه کردن زندگی میکنند، خیلی وقتها این میتواند ملکه ذهنشان بشود. جهان را حتی به شکل اغراقشده فکر میکنند. برای مثال، ممکن است من به چهره پدرم هم فکر کنم، چهره پدرم اغراقشده در ذهنم تصویر شود. اگر به یک ماشین هم فکر میکنم، نقاط اغراق آن ماشین در ذهنم پررنگ میشود. این اتفاق یکوقتهایی خندهدار هم هست، یعنی میتوانید به زیباترین اشخاص هم فکر کنید، ولی بهنوعی نقاط اغراقآمیز و خندهدار آنها در ذهن شما چشمک بزند. تجربه شخصیتر من به این شکل است که راحتترم آدمها را شبیه یکسری چیزها به یاد بیاورم؛ یکسری فرمها یا یکسری موجودات مثلا. اغلب احساس میکنم آدمها شبیه یک حیوانی هستند، شبیه یک ماشینی هستند، مثلا یکی شبیه پیکان، یکی شبیه ژیان، یکی شبیه فولکس، یکی شبیه لامبورگینی. خیلی وقتها حس میکنم این دو جایشان را با هم عوض میکنند، یعنی آن آدم خیلی شبیه ماشینش است، یا این آدم شبیه ماشینش نیست. انتخاب درست آدمها برای من جالب است. بعضی وقتها احساس میکنم آدمها چقدر ماشینشان را درست انتخاب میکنند. آنکه پشت ۲۰۶ نشسته، چقدر خودش هم شبیه ۲۰۶ است. البته خیلی وقتها هم آدمها ماشینشان را اشتباه سوار میشوند. جالبتر از این موضوع برای من وقتی است که آدمها را شبیه حیوان میبینم. به خودم این مسئله را ثابت کردم که آدمها شبیه یک حیوانی هستند. خیلی وقتها خودم اینها را تبدیل میکنم به آن حیوان و برای خودم هم کشف جالبی میشود که چقدر این آدم یکهو در پروسه سه، چهار فریمی تبدیل به یک حیوان میشود. گاهی وقتها این آدم خصوصیت آن حیوان را هم با خودش دارد. حالا ما در زبان تصویر و زبان اغراق به یکسری از حیوانات خصوصیاتی دادیم که من در ذاتش باهاش موافق نیستم. در مرتبط کردن حیوانات به یکسری ویژگیها مثلا روباه مکار، لاکپشت متفکر، بز پرفسور، جغد خردمند یا خر احمق یا گوسفندی که نادان است، هنرمندان طی سالها دلایلی داشتند که به این خصوصیات را بهشان بخشیدند. درواقع در تحقیر کردن آدمها من اصلا دوست ندارم که ازش استفاده شود. ولی بهعنوان یکچیزی که مفهوم را ازش استنباط کنیم، خیلی وقتها معتقدم که آدمها شبیه حیوانها هستند و حیوانها آن خصوصیت و عملکرد و مجموعه عادتهایشان با این آدم یکی است و همدیگر را پوشش میدهند. ما به عنوان کاریکاتوریست دنیا را اغراقشده میبینیم. هرچه این در درون ما نهادینه شده باشد و توانسته باشیم آن را مال خود بکنیم، شاید توش اتفاقاتی هم افتاده باشد که دو تا کاریکاتوریست لزوما شبیه هم نباشند و یکسری چیزهای شخصیتری را هم نسبت به جهان به آن حالت اغراقآمیز اضافه کرده باشند.
معمولا کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که نزدیک خطوط قرمز و از کنار آن رد شوند. کاریکاتوریست اگر حرفهای باشد، این خطوط قرمز را میشناسد و میداند که باید فاصله را رعایت کند. زمانی اعتقاد داشتم باید نزدیک شد به خطوط قرمز و آن را رد کرد. یک دورهای هم خودم کاریکاتوریست جنجالی بودم، اما الان مدتی است که به جنجال اعتقاد ندارم. احساس میکنم جنجال در سطح اتفاق میافتد. فارغ از جنجال باید کمی عقبتر بنشینیم و حرفهای عمیقتری بزنیم تا حرفهایمان دقیقا شنیده شود و عمل شود. معتقدم وقتی شما فریاد بزنید، حرفهای شما شنیده میشود، اما وقتی یواش صحبت کنید، حرفهای شما شنیده میشود و به دل مینشیند. فریاد زدن همان نزدیک یا رد شدن از خطوط قرمز است. ممکن است شنیده شود، اما اثر ندارد. حرفهای آرام و با طمانینه قطعا نفوذ میکند و تاثیرگذار است.
کاریکاتوریستها در کشورهای مختلف جغرافیای خطوط قرمز محل خودشان را میدانند. میدانند که چه کارهایی بکنند نزدیک خطوط قرمز است درنتیجه بلد هستند که مدیریتش کنند. به همین خاطر میتوانند حدس بزنند که چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد. من خودم در چلچراغ با صفحه کمیک استریپ «من گوسالهام» حرفهای تاثیرگذاری را بیان کردم. سیاسیترین و اجتماعیترین حرفها را در این صفحه آوردم و تاثیرگذار بود، با خطوط قرمز هم فاصله داشت. دادوفریاد نکردم، حرفم را زمزمه کردم. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم طیف مخاطب ما متفاوت است. در ایران مخاطبان با میزان آگاهی متفاوتی از همدیگر وجود دارند؛ آنهایی که اصلا کتاب نخواندند، آنهایی که کم کتاب خواندند، آنهایی که مطالعات زیادی دارند، آنهایی که کنار این موارد مطالعه تصویری زیادی دارند. برای فهم یک اثر هنری شما باید مطالعه تصویری و شعور تصویری بالایی داشته باشید. در سرزمین ما بیشتر مردم اهل کلمه هستند تا اهل تصویر. برای همین است که اهالی کلمه ما بسیار معروف بودند و بین مردم نفوذ میکردند. اهالی تصویر منزوی بودند. ما هنرمندان تصویری کمی توانستیم در سرزمینمان پرورش بدهیم. اگر هم بودند، مردم نمیشناختندشان. آموزش تصویر خیلی مهم است، چون داریم درباره یک اثر هنری که تصویری است، صحبت میکنیم. متاسفانه مردم ما دچار جهل تصویر هستند و در فهم تصویر بسیار عقباند. اگر زبان تصویر را بلد نباشید، خب آن را نمیفهمید، آنوقت ببینید چه برداشتهای اشتباه و وحشتناکی پیش میآید. ما در زمینه فهم تصویر فقیریم و خیلیهایمان عقبافتاده هستیم. مسئولان ما هم بسیاریشان همین شکلی هستند و فقر فهم تصویر را دارند. به همین خاطر ما خیلی وقتها دچار مشکل شدیم، یعنی کاری کشیدیم، طرحی زدیم که مسئولان اشتباه برداشت کردند. کاریکاتوریستها به خاطر این معضل ضربههای سنگینی بهشان وارد شده. تا مردم با این زبان آشنا نباشند، نمیتوانیم کاری بکشیم که با خیال راحت مطمئن باشیم مخاطب میفهمد. البته در روزگار اخیر به خاطر هجوم فضای مجازی به کشورها دارد اتفاقهای خوبی میافتد. اما کشور ما و مردم ما و صدالبته مسئولان ما راه درازی را در پیش داریم.
توصیه میکنم همواره به نوآوری حساس باشید
احمد عربانی
اصولا یک کاریکاتوریست به تناسب نگاهی که به پیرامون خویش دارد، همواره چاشنی طنزی همراه اندیشه و بینش او خودنمایی میکند. لازم به توضیح است که این نوع نگاه طنزآمیز اکتسابی و آموزشی نیست و باید در فطرت آدم نهادینه شده باشد. به معنای دیگر هیچگاه با شرکت در کلاسهای مختلف در زمینه طنز، انسان طنازی نخواهیم شد، مانند فردی که هیچ استعداد موسیقی ندارد و میخواهد تحت نظر یک استاد موسیقی بهفرض نوازنده یکی از آلات موسیقی شود و مثلا همچون جلیل شهناز تارنوازی کند، یا مانند همایون شجریان آواز یا تصنیف بخواند. من خودم بنا به تجربه از کودکی تا کنون بهخوبی دریافتهام که اتفاقات پیشآمده در زندگیام چگونه روی من تاثیر گذاشته و بازخورد فکری و عملیام چگونه بوده است. از همان کودکی نگاه من با برادران و خواهرانم متفاوت بود و عکسالعمل یا پاسخهای من نسبتا خندهدار بود که گاهی با شماتت بزرگترها مواجه میشدم که چرا مطابق میل آنها جدی و خشک نیستم و گاهی مسخرهام میکردند، یا در برخی مهمانیها افراد بهظاهر جدی زیاد روی من حساب نمیکردند و من هم بهناچار در برخورد مجدد با آنها علیرغم میل باطنیام، سرجایم سیخ و خشک و بدون واکنش طنزآمیزی مینشستم و لابد مورد تایید آنها قرار میگرفتم و از نظر «آدم» بودن نمره قبولی میگرفتم! البته بعدها که بزرگتر، از نظر سنی، و معروفتر شدم، دیگر میتوانستم خودم باشم و راحت عکسالعمل نشان بدهم و هیچکس مرا آدمی «جلف» و الکیخوش به حساب نمیآورد. این تجربه به من ثابت میکند که با درس خواندن در زمینه طنز و کاریکاتور و دانشگاه رفتن و پاس کردن واحدی بدین نام، مرا کاریکاتوریست و طناز موفقی نمیکند. فقط مطالعه و تمرین و ممارست آن استعداد خدادادی را پختهتر و کاملتر میکند و یک کاریکاتوریست آگاه و پرمایه میسازد. درنهایت باید بگویم در مواجهه با اتفاقهای گونهگون بلافاصله موضع طنز به خود گرفته و از آن زاویه به سوژهای فکر میکنم و طرحی به تناسب میزنم و رفتهرفته کامل میکنم. به جوانهای عزیز توصیه میکنم که همواره به نوآوری حساس باشند و خلاقیت حرف اولشان باشد. از کپی کردن پرهیز کنند و از مطالعه و تمرین هیچگاه غافل نشوند.
کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که به خط قرمزهای از قبل تعیینشده نزدیک شوند، یا از آن عبور کنند، مانند لباس روحانیت، مقامهای ارشد نظامی و انتظامی، ریشخند کردن عقاید مذهبی و شئونات سنتی و تهمت و افترا بدون مدرک کافی. درباره اینکه کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند، باید بگویم پرواضح است که کاریکاتوریست که جزو طبقه روشنفکر جامعه قرار میگیرد، در ابتدا باید آگاهی کافی داشته باشد نسبت به قوانین جزایی کشور بعد اینکه آداب متعارف زندگی در جامعهاش را بداند. کاریکاتوریست حیطه انتقاد و میزان آزادی و اختیار حولوحوش سوژهاش را بداند و از آن عدول نکند، مگر اینکه ناآگاهانه انتقادی را مرتکب شود و طبیعی است این امر از مرتبت آن کاریکاتوریست کم میکند و امتیاز هنری او را زیر سوال میبرد. طبیعی است میزان درک و فهم یک جامعه درصد سواد آن جامعه را مشخص میکند. هرچه از طیف «عوام» کمتر شود و فهمیدههای کشور چربش داشته باشد، گیرندگی اشتباه مخاطبان کاریکاتوریست کمتر میشود و کمتر دچار اشتباه میشوند، ولکن هجمهای هم اتفاق نمیافتد.
کاریکاتوریست معمولا با چند عینک به دنیا نگاه میکند
هادی حیدری
یک کاریکاتوریست معمولا با چند عینک به دنیا نگاه میکند. با یک عینک دنبال تناقضها و موقعیتهای طنزآمیز موضوعات و اتفاقات میگردد. ممکن است این طنز، لزوما طنزی مفرح و شاد نباشد، تلخ باشد و طعم گس داشته باشد. یک عینک را به چشم میزند تا لایههای زیرین یک اتفاق و موضوع را ببیند، یعنی از ظواهر به عمق موضوعات میرود، تحلیل میکند و نکتههایی را میبیند که آدمهای معمولی قادر به دیدن آنها نیستند. عینک دیگری که استفاده میکند، دیدن شکلها با فرم دگرگونشده یا به عبارتی دفرمه شده است. کاریکاتوریست با مجموعه تصاویری که از این عینکها دریافت کرده، تصویر نهایی را در ذهن تجسم میکند و متناسب با توان و قدرت اجرایش، آنها را روی کاغذ مینشاند.
اقسام مختلفی از کاریکاتورها، پتانسیل تبدیل به یک جنجال را دارند. کاریکاتورهایی که حاوی توهین باشد به شخص، نژاد، مذهب و مظاهری که از دید عدهای مقدس هستند. کاریکاتورهایی که به دلیل پنهان شدن در لفافههای معنایی، از آنها سوءبرداشت شود. در تاریخ کاریکاتور ایران، مصادیق این موارد را بهکرات دیدهایم. همین اتفاقات است که لزوم افزایش ظرفیت میان آدمها را بیش از پیش برای ما آشکار میکند. در جامعه ایران به نظرم سوءبرداشتها بیشتر از سایر موارد باعث ایجاد جنجال شدهاند.
کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را تا حدودی میتواند حدس بزد، اما واقعیت این است که هنرمند کاریکاتوریست برخی موارد را هرگز نمیتواند تصور کند. به طور مثال اتفاقی که در جریان کاریکاتور «چشمبندان» در سال ۱۳۹۱ برای من رخ داد، هرگز در خیال من هم نمیگنجید. به عنوان کارتونیست، حدی از تندی و تیزی را برای آن طرح متصور بودم و به همین خاطر هم بود که پیش از جاگذاری طرح در صفحه آخر روزنامه شرق، آن کارتون را به سردبیر و مدیرمسئول نشان دادم و با تایید آنها به صفحهآرایی رفتم. اما معنایی که از آن طرح برداشت کردند، هرگز در ذهنم نمیگنجید؛ چیزی بود که واقعیت نداشت، اما با فشار سیاسی و رسانهای، به آن طرح چسباندند. در جواب اینکه چطور مخاطب میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم مخاطب اگر کاریکاتوریست را به چشم یک منتقد مشفق یا یک جراح که وجودش باعث التیام دردها خواهد شد، ببیند و بپذیرد، کار و حرفه خطیر او را درک میکند و نسبت به او مهربانانهتر خواهد نگریست. صاحبان قدرت هم اگر این نگاه را به هنرمند کاریکاتوریست داشته باشند و وجود او را برای دیدهبانی مشکلات و فسادها به رسمیت بشناسند، نسبت به کاریکاتوریست هجمه نخواهند آورد و وجود او را مفید و مغتنم خواهند دانست.
قرار نیست همه مثل هم فکر کنند
حمیدرضا مسیبی
شخصا زندگی را جدی نمیگیرم، یا حداقل دوست دارم که جدی نگیرم. تلاش میکنم همیشه مشاهدهکننده باشم تا اینکه واکنش نشان دهم. همین باعث میشود اتفاقات را طوری ببینم که مدام برایم ایده کاریکاتور بسازند. البته واکنش نشان ندادن به معنی بیتفاوت بودن نیست، که اگر بود، کاریکاتوریست نمیبودم؛ منظورم از بیرون و بالا نگاه کردن به دنیا و تمام اتفاقاتش است.
معمولا کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که تابوشکنی کنند و از حد و مرزهای متعصبانه یک گروه خاص رد شوند. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، قطعا جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند! اصلا مزهاش به همین توانستن در حدس زدن جنجالآفرینی، پیش و هنگام تولید یک کاریکاتور است! البته مطمئنا نوع و اندازه تبعات آن جنجال را نه میتواند حدس بزند و نه در تصورش میگنجد! اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، خب باید شعور داشته باشد! شعور به مفهوم آگاهی. آگاهی از اینکه قرار نیست همه مثل هم فکر کنند و ممکن است چیزی که برای یک نفر جایگاه خاصی دارد، برای دیگری (مثلا یک کاریکاتوریست) زمینهساز نقد و اعتراض شود. علاوه بر این، سواد بصری جامعه ما به مفهوم کلی هنوز خیلی پایین است و استعداد برخورندگی چه در مردم، چه در مسئولان بالاست.
با حرکتهای هیجانی همراه نمیشوم
جمال رحمتی
اگر بخواهم در مورد خودم حرف بزنم، باید بگویم تا جایی که از خودم شناخت دارم، درعینحال که رویاپردازم، واقعبینم. در کنار عاطفی بودن خیلی هم احساساتی نیستم. در عین کمالگرا بودن، ایدهآلیست نیستم. در عین غرق بودن در اخبار خشونت و جنگ، یک صلحطلبم و درعینحال که درگیر جبر مکانم، خود را شهروند دنیا میدانم. بیاهمیت به حرف مردم نیستم، اما باورم این است که حرفهای رایج در کوچه و بازار به درد همان کوچه و بازار میخورد. به این معنی که من ملزم نیستم آنچه را که مردم میگویند، تصویری کنم و به همان مردم تحویل دهم. به همین دلیل که چه کسی دماغش را چه مدلی عمل کرده، یا پشتموی فلان تیپ اجتماعی چه شکلی است و مدل مانتو و لباس چه سرووضعی به خود گرفته است، به کار من نمیآید. مشکلات بسیار ریشهای وجود دارد که مجال پرداختن به اینها را نمیدهد. جمال رحمتی مثل هر آدم دیگری بخشی از پیرامون خود است، بخشی که خود را جدا از آن نمیداند، اما برای بهتر شدنش سعی میکند. راه بهتر شدن را هم همراهی با هر آنچه گفته میشود، نمیداند. من منتقدانه با دنیا برخورد میکنم، اما مشارکت فعال برای بهتر شدن جامعه را بهترین راهحل میدانم. به قول معروف، اگر با تاریکی مواجه شدم، به جای ناسزا گفتن، به سهم خودم چراغی روشن میکنم. از طرفی، فکر میکنم بسیاری از مسائل، راهحل آنی ندارند. به همین دلیل معمولا با حرکتهای هیجانی همراه نمیشوم. اینها شاید بتواند نوع نگاه من را توضیح دهد.
اصولا کارتون و کاریکاتور باید برخلاف آنچه معمول است، باشد تا جنجال درست کند، اما خیلی وقتها واکنشی برخلاف معمول به اثر کارتونی، آن را جنجالبرانگیز میکند، یعنی اگر یک طرف کارتونیست و کاریکاتوریست باشد و طرف دیگر مخاطب یا مخاطبان، هر دو سو میتوانند یک اثر را جنجالبرانگیز کنند. حال یا یکی از طرفین یا هر دو. درواقع باید چیزی شرایط عادی را به هم زده باشد و اصولاً هم با کار یا واکنش معمولی، شرایط به هم نمیخورد. از طرفی، فکر میکنم یک اثر در بیشتر مواقع ذاتاً جنجالبرانگیز نیست، اما محیط و مخاطب و محل و شکل ارائه میتواند آن را جنجالآفرین کند. خلاصه، همیشه چیزی غیرمعمول در این بین وجود دارد. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را، حداقل در ایران، نمیتواند حدس بزند، زیرا تمام موارد جنجالآفرین، جز یک مورد که آن هم مطمئن نیستم، برخلاف حدس و انتظار کاریکاتوریست بوده است. موارد تا جایی که یادم میآید، اینها بود: کارتونی که حسن کریمزاده در مجله فاراد کار کرد، کارتون آروین در روزنامه زن، کار نیکآهنگ کوثر، کار بزرگمهر حسینپور در هفتهنامه توانا، کار مانا نیستانی در ایران جمعه، کار بصیر عنایتی در روزنامه شرق، کار هادی حیدری در روزنامه شرق و… وقتی مرورشان میکنم، میبینم که کارتونیست و کاریکاتوریست فکرش را هم نمیکرد که با خلق و چاپ اثرش جنجال به پا کند. در اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید گفت مثل درک هر چیز دیگری، باید سوادش را داشت، اما میدانیم که همیشه اینگونه نیست. خیلی وقتها هم درک یک اثر سوادی نمیخواهد و بهراحتی مخاطب درکش میکند، اما باور غلط او را به برخورد قهری میکشاند.
مسئولان باید مدیون کارتونیستها باشند
جواد علیزاده
هر کارتونیست با کاری که عرضه میکند، نگاه و تعریف خود را از کاریکاتور بیان میکند. مثلا خود من همیشه نگاهی چندبعدی و نسبیگرایانه و نه مطلقگرایانه به این دنیا و آدمهایش داشتهام. به همین دلیل سیواندی سال پیش طنزی علمی و نسبیتی را با عنوان «چهاربعدی»ابداع کردم! این نگاه چندوجهی من، شامل اینها میشود:
نگاه چهاربعدی: ما از نظر علمی در یک ساختار و فضا-زمان چهاربعدی (شامل سه بعد فضا و یک بعد زمان) زندگی میکنیم و لذا در چنین ساختار چهاربعدی، نمیتوان نگاه تکبعدی به قضایا داشت و آدمهای تکبعدی و عملکردشان همیشه سوژه کارهای من بودهاند در حد امکان البته!
نگاه کاریکاتوری: من، هم وقایع زندگی را به شکل کاریکاتور میبینم و حتی در عمق هر واقعه جدی، جنبه طنزش را هم میتوانم کشف کنم، چون معتقدم طنز و جد، دو روی یک سکهاند و هم قیافههای آدمها را کاریکاتوری میبینم؛ از آدمهای جدی و متوهمی چون هیتلر گرفته که سوژه ابدی و همیشگی کاریکاتوریستها بوده و خواهد بود، تا قیافه آدمهای معمولی چون خودم و بقیه! از دید من همه چهرهها را میتوان به اشکال هندسی چون مربع، بیضی، مستطیل ، مثلث ، دایره یا چندضلعی نامنظم و… تشبیه کرد، با اجزای چهره گاه متناسب و گاه نامتناسب درون آن شکل هندسی، مثل نزدیکی یا دوری چشمها از هم، فاصله زیاد یا کم بینی تا لب، کوچک یا بزرگ بودن بینی، پیشانی بزرگ یا کوتاه، چشمان ریز یا درشت، مدل مو یا مدل بیمو و… کاریکاتوریستی که با دیدی عمیق، آناتومی و اجزای یک چهره را آنالیز میکند، میتواند با همان دید دقیق و عمیق، مسائل جامعهاش را تحلیل کند.
نگاه انتقادی: هیچ انسانی کامل نیست. همه آدمها قابل انتقادند و هدف کاریکاتور ترویج انتقادپذیری است در بین دولتمردان و ملتمردان! تا درنهایت به توسعه فرهنگی سیاسی جامعه منجر میشود.
نگاه فلسفی: در دنیایی که نه آغازش معلوم بوده و نه آخرش! نباید زندگی را جدی گرفت و به خاطر سرنوشت مرگباری که در انتظارمان است، افسوس خورد. با نگاهی فلسفی، حتی با مرگ هم میتوان شوخی کرد و بر ترس از مرگ غلبه کرد.
نگاه سورئالیستی: در تاریخ نشریات طنز ما، همیشه تاکید طنزپردازان بر مشکلات واقعگرایانه یا رئال یا رئالیستی بشر بوده، اما من معتقدم انسان در کنار مشکلات رئالیستیاش، گاه از مشکلات ذهنی و روحی و درونی، یا مشکلات سورئالیستی هم رنج میبرد و باید با چنین نگاهی به مصاف جنبههای فراواقعی و غیرقابل توضیح زندگی هم رفت.
نگاه ملی: یک کارتونیست ژورنالیستی سیاسی با توجه به رسانه تاثیرگذاری که در اختیار دارد، به مهمترین ارزشی که باید پایبند باشد، منافع ملی و تمامیت ارضی کشورش است و نباید قلمش را به کسانی که دغدغه ملی ندارند، بفروشد. به عنوان مثال، من بارها به علت اینکه داوطلبانه از کشیدن کارتونهای ضدملی منصرف شدهام، حقوق ماهانهام قطع و خانهنشین شدهام. اما پشیمان نیستم!
نگاه نوستالژیک: من همیشه نگاهی خاطرهانگیز به گذشتهها و خاطرات کودکی و فیلمهای قدیمی داشته و از آنها خیلی الهام گرفتهام و همیشه به کودک درونم وفادار بودهام، چون وقتی در دنیای کودکانه به سر ببریم، صادقانهتر زندگی میکنیم و کمتر دروغ میگوییم!
اینکه چه کاریکاتورهایی جنجالانگیز میشوند، باید بگویم در کشور ما شرایط برای کاریکاتوریستها فرق میکند و چون خطوط قرمز اکثرا به صورت جناحی و سلیقهای تعریف شده، گاه بعضی کاریکاتورها در اثر سوءبرداشت و تعبیرهای دلبخواهی مسئولان، مشکلآفرین میشود و حال آنکه خطوط قرمز باید بر اساس منافع ملی و قانون اساسی ترسیم شود. گاه بوده که کاریکاتوری به خاطر دفاع از بعضی اصول قانون اساسی، جنجال ایجاد کرده، یا کاریکاتوریست دچار خودسانسوری شده. مثلا کمتر دیده شده کارتونیستی بیاید تناقض بین سیاست خارجی مسئولان با شعار نه شرقی نه غربی حکشده بر سردر وزارت خارجه را سوژه کند و امثالهم! گرچه همه ما به نوعی خودسانسوری عادت کردهایم، اما به همان دلیل مشخص نبودن خطوط قرمز، گاه برخلاف انتظار کاریکاتوریست، اثرش جنجالآفرین یا مشکلآفرین میشود! هرچند من شخصا بر این باورم که یک کاریکاتوریست حرفهای در هر شرایطی میتواند حرفش را بزند و با استفاده از شگردهای حرفهای و تجارب شخصی و به کار بردن نمادها و سمبلها و با زبان تمثیل و کنایه، بدون اینکه دم به تله بدهد، انتقادش را مطرح کند. مثلا وقتی که نمیشود کاریکاتور چهره یک مقام روحانی را کشید، حداقل میتوان عملکرد او را در مقام وزارت یا هر پستی که دارد، به نقد کشید.
اینکه چطور مخاطب میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم پاسخ دقیقی به این سوال نیست و فرمول خاصی هم وجود ندارد که مانع از سوءبرداشت و هجمه مخاطب شود! اما چون کاریکاتور هنر اعتراضی و انتقادی است، گاه باید انتظار برخوردهای تند را از سوی برخی مسئولان کمتحمل داشت، در صورتی که یک کاریکاتوریست در کمال حسننیت با حداقل درآمد و حداکثر دردسر به صورت علنی با اسم مشخص و در نشریهای با نشانی مشخص دارد جامعهاش را آسیبشناسی میکند و بس. توصیه من به چنین مسئولان کمتحمل این است که وقتی شما (یا رانندهتان!) خودرویتان را به مراکز معاینه فنی میبرید و کارشناس مربوطه خودروی شما را آسیبشناسی میکند و ایراداتش را عیان میسازد، آیا شما یقه کارشناس را میگیرید، یا که از او تشکر هم میکنید؟ خب با کاریکاتوریست جماعت هم باید چنین برخورد منصفانه و مودبانهای بشود و مسئولان باید مدیون کارتونیستها باشند که به عنوان نماینده مردم، دارند فیسبیلالله دردهای جامعه را آسیبشناسی میکنند و در معرض دید مسئولان میگذارند، چون خود مسئولان که وقت نمیکنند بین مردم بروند و از دردهای آنان مطلع شوند!
تفاوت در نگاه به یک اثر باعث جنجال میشود
حمید صوفی
دنیا از دید کاریکاتوریست گاهی فانتزی و گاهی دراماتیک و گاهی ترسناک است. یک کاریکاتوریست هر روز که از خواب بیدار میشود، حتی زمانی که میخوابد، دچار این درگیریهای فکری است و همه از آنجا نشئت میگیرد که در این بازه زمانی اخباری که میشنود، یا اتفاقی که میبیند، یا هر حرکتی که احساس میکند، در ذهنش تجزیه و تحلیل میکند. آنجاست که ذهن جستوجوگرش دچار درگیری میشود و میخواهد از هر آنچه دیده یا شنیده، چه مثبت و چه منفی، نتیجهای حاصل شود که برای خودش یا دیگران قابل درک و بیان باشد. آنجاست که این ذهن جستوجوگر چیزی را خلق میکند که برای هرکسی که میبیند، حسی را برمیانگیزد و میشود کاریکاتور. اگر شما به عنوان یک فرد عادی با یک کاریکاتوریست برخورد داشته باشید، در نگاه اول متوجه این موضوع میشوید. از حالت چهره او یا نوع جواب دادن او. مثلا تصور شما از یک گل، یک تصور عمومی است و یک معنای کلی برای شما دارد. درحالیکه همین کلمه برای یک کاریکاتوریست سرشار از تضادها و مفاهیم اساطیری و شکلها و فرمها و قرار گرفتن در شرایط و زمانهای مختلف و حالتهای مادی و معنوی و خارج کردن گل از مفهوم واقعی آن را شامل میشود. معمولا کاریکاتور زبان دو پهلوست، یعنی میشود مثبتترین تا بدترین مفاهیم را از آن استخراج کرد. اینکه چگونه یک کاریکاتور جنجالبرانگیز میشود، از همین تصور ناشی میشود. گاهی دیدگاه واقعی کاریکاتوریست از خلق یک اثر چیزی نیست که استنباط میشود. زبان کاریکاتور یک زبان بینالمللی است و سرشار از نمادها و عناصر تصویری بیانی که گاهی در فرهنگهای مختلف معنی آن تغییر میکند و مفهوم اصلی خود را از دست میدهد. گاهی ما میبینیم چیزی که خلق میکنیم، با چیزی که دیگران تفسیر میکنند، چقدر تفاوت دارد و همین تفاوتها در نگاه کردن به یک اثر باعث جنجال میشود. کاریکاتوریست اگر با اجتماع و قوانین و نوع نگاه سیاستمداران و به طور کلی با فرهنگ آن جامعه آشنایی کلی داشته باشد و این آزمون و خطاها را در مسیر کاری خود تجربه کرده باشد و قصد این را داشته باشد که با اثری که خلق میکند، جنجال به پا کند، مطمئنا از کاری که میکند، آگاهی کامل دارد. اما گاهی برحسب تصوری که از موضوع دارد، کاری انجام میدهد که برای او یک کاریکاتور ساده است که قصد بازگویی مشکلی را دارد، ولی جامعه برداشت متفاوتی از اثر میکند که دچار جنجال میشود. اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم هر کاریکاتوریستی گرایشهای فکری و عقیدتی متفاوتی با دیگر همکاران خود دارد که با رصد تجربه کاری و آثار او میشود این گرایشها را بهآسانی دید. حالا شما تصور کنید که همین کاریکاتوریست با چنین گرایش فکری میخواهد در برابر موضوعی که هزاران گرایش فکری دیگر تصور متفاوتی از آن دارند، کاریکاتوری خلق کند. اگر مخاطب از گرایش فکری آن هنرمند اطلاع داشته باشد، بهراحتی اثر او را تفسیر میکند، اما اگر شناخت قبلی از کاریکاتوریست و اندیشه او نداشته باشد، این هجمه به وجود میآید.
در بسیاری موارد طراح میتواند سرنوشت طرح را حدس بزند
شهاب جعفرنژاد
فکر میکنم همه کسانی که کارشان به نحوی به نقد مربوط است، دنیا را عمیقتر از باقی افراد میبینند. به این شکل که دوری میزنند اطراف یک موضوع تا اندازه زیادی به آن اشراف پیدا کنند. فقط سطح ماجرا را نمیبینند. کارتونیستها هم از همین دسته هستند. کامل میبینند، درک میکنند، صبر میکنند و درنهایت طرح میزنند. البته حتما سلیقه و نگاه خودشان هم مطرح است و هیچوقت نمیشود قطعی گفت دنیا را درستتر میبینند، اما با نگاه فانتزی و ساده سعی میکنند جدی بودن یک اتفاق را با زبان تصویر راحتتر به مخاطب القا کنند. چند تا عامل هستند که باعث جنجال در یک طرح میشوند؛ یکی میزان حساسیت موضوع در جامعه است. بعدی اینکه چقدر قلمت را از خط قرمزهای رایج بیرون بردی و جسارت به خرج دادی. هر چقدر طرح بیپرواتر باشد، جنجالیتر و البته خطرناکتر خواهد بود. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش تا حدود زیادی میتواند جنجالآفرینی آن را حدس بزند… ولی همیشه هم اینطور نیست. گاهی یک طرح ساده با کجفهمی و درک اشتباه به سمت جنجال پیش میرود که اصلا در ذهن طراح چنین اتفاقی قابل تصور نبوده، اما در بسیاری موارد طراح میتواند سرنوشت طرح را حدس بزند. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم هیچوقت نمیشود مطمئن بود که مخاطب تمام ذهنیات و هدف طراح را درک کند و بفهمد. به همین خاطر است که بارها و بارها آرتیستها مورد هجمههای بیمورد قرار گرفتند. متاسفانه هر کسی فقط دوست دارد آن چیزی را که خودش میخواهد، از طرح استخراج کند. این خیلی وقتها باعث مشکلات زیاد و درنتیجه سرخوردگی آرتیست میشود.
ما همچنان دست به عصا کارتون میکشیم
فیروزه مظفری
من به داشتن دید ماورایی که کارتونیست را از غیرکارتونیست جدا کند، معتقد نیستم. آن چیزی که مهم است و موجب برتری یک کارتونیست نسبت به دیگری میشود، آگاهی در هر حوزه خبری است. بهترین حالتش اینکه کارتونیست هم نسبت به جریانات و اتفاقات روزمره آگاهی و بینش داشته باشد و دستخوش احساسات نشود، فریب اخبار فیک و دروغی و هوچیگریها را نخورد و هر خبری را از منبع موثق پیگیری کند. بعد نسبت به آن خبر واکنش نشان بدهد و کارتون بکشد. کارتون خودش به اندازه کافی به خاطر برداشتهای گوناگونی که از تصویر میشود، ممکن است سوءتفاهم ایجاد کند. پس باید خیلی محتاطانه و با چشم باز و آگاهانه جلو رفت و کارتون کشید. ولی وجود فضای مجازی باعث میشود سریع خبری را بخوانی، سریع بهش واکنش نشان بدهی و کارتون بکشی. اینجوری کارتونیست با کارتونش روی یک موج بهوجودآمده همراه میشود. کارتون بهسرعت پخش میشود، بهسرعت تاثیرش را روی مخاطب میگذارد و البته به همان سرعت هم از یادها میرود. برای همین مهم است و باید با آگاهی کارتون کشید. بارها مخاطب انتظار داشته برای هر واقعه و سوژه خبری دست به قلم شوی و کارتون بکشی. وقتی پاسخ میدهی راجع به این خبر آگاهی و تسلط کامل ندارم، مواخذه میشوی و القابی مثل ترسو بودن، نون به نرخ روز خوردن و… در انتظارت است. نمیتوانم ادعا کنم که روی همه حوزهها تسلط دارم. باید مطالعه کنم، فکتهای مختلف بخوانم، دیدگاههای مخالف و موافق را رصد کنم تا در برابر یک سوژه موضع بگیرم. اگر بدون آگاهی و خیلی احساسی کارتون بکشم، نمیتوانم از خودم و کارتونم دفاع کنم. مثلا در سال گذشته چند پرونده تجاوز از شخصیتهای هنری علنی و مطرح شد. من هم همسو با جریان و موضعگیری جامعه زنان نسبت به این خبر کارتون کشیدم، ولی الان که مدتی از آن خبر گذشته، فکر میکنم آیا نباید صبر میکردم تا جلسه محاکمهای برپا شود، متهم بودن افراد در پیشگاه عدالت محرز و ثابت شود، بعد کارتون میکشیدم! کارتونهای هیجانی و احساسی سوار بر یک موج میشوند؛ موجی که ممکن است زود فروکش کند، یا لابهلای اخبار دیگر گم شود.
کارتونهایی که پیرامون اخبار بسیار بزرگ و مهم کشیده میشوند، بیشترین بازخورد در بین مخاطب را داشتند، یا به قول شما جنجالآفرین بودند. چیزی که توی این دو، سه سال گذشته زیاد داشتیم، تراکم و فراوانی سوژه و خبر بوده. البته قبول دارید دورهای که کارتون مثل جوک و شوخی و فقط کاربرد خنداندن داشت، دیگر گذشته، یعنی مردم ایران یا خاورمیانه آن مرحله را خیلی وقت است که رد کردند. حالا در دورهای هستیم که کارتونها بیشتر شما را به فکر وامیدارند که توی ذهنتان یک مسئله را حلوفصل کنید، باهاش همراه شوید، یا بهش انتقاد کنید. جدا از دست گذاشتن روی بعضی از سوژهها که تابو و خط قرمز هستند و واکنش زیادی را در جامعه به وجود میآورد، بیشتر کارتونهایی که با موضوعات مردمی و با احساسات مردم همسو بوده، از سوی جامعه بیشتر مورد استقبال قرار گرفته. هروقت زبان انتقاد کارتون تندتر باشد، بیشتر جلب توجه میکند و دیده میشود. ولی به خاطر شرایطی که ما در مطبوعات داشتیم و داریم، هر کارتونی از چند فیلتر خودسانسوری و بعد رئیسسانسوری میگذرد و کمتر کارتونی این اقبال را داشته که لحن تند انتقادش را تا زمان چاپ حفظ کند، و همین جریانات محافظهکارانه موجب میشد جنجالآفرینی یک کارتون از قبل کنترل شود. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، فکر میکنم الان در یکی از حساسترین دورهها هستیم. مردم خشمگین هستند، شرایط اقتصادی و سایه منحوس بیماری کرونا به اندازه کافی به روح و روان ما آسیب زده. در چنین شرایطی حساسیت مخاطب فوقالعاده بالا رفته. امکان حضور در فضای مجازی امکان بحث و گفتوگو و دعوا و فحاشی و هتاکی را وارد مرحله غیرقابل پیشبینی از گفتمان آزاد کرده. شاید همین پرهیز از سوءتفاهمات و برداشتهای گوناگون باعث شده کارتونیست هم به دنبال راههایی برای نرمتر کردن تیغ انتقاد باشد. مثلا بیشتر کارتونهای تولیدی در این دوره بیشتر جنبه همدردی با مردم را داشته و هی تکرار شده. به طور مثال، در ماجرای واکسیناسیون و کرونا و کادر درمان بیشتر کارتونها به سمت خواهش و التماس رفت، یا بهنوعی مرثیهسرایی، تا توجه مردم و مسئولین را به عمق فاجعه جلب کند. فضای مجازی این امکان را برای کارتون و کارتونیست فراهم آورده که در کنار کارش به گفتوگو بنشیند و پاسخگو باشد. شاید از دل همین گفتوگوها و شاید هم بحثها و دعواها سوءتفاهمات و برداشتهای مختلف رفع شود که باز با وجود این همه خشمی که در جامعه وجود دارد، کنترل و هدایت بحثها خیلی دور از ذهن است. پس ما ناچارا همچنان دست به عصا کارتون میکشیم.
موضوعات کارتونیستهای جهان یکی شده
کیارش زندی
چند وقت پیش طرحی زدم با این عنوان که «آپولون مرده و دیونیسوس حکمرانی میکند.» و گفتم: «این را هنرمندان زودتر میبینند و به مخاطبان نشان میدهند…» شاهد هم از غیب رسید و دیدیم که چگونه دنیای مدرن به طالبان متحجر رسمیت داد!… گویا پیشبینیام درست درآمد و مرگ خدای خرد اعلام شد… بنابراین لازم نیست ما طنازان دنیا را دیگرگون ببینیم… دنیا دگرگون شده و این طنز تلخی است که حکمرانان به ما به عنوان سوژههای کارتون پیشکش کردهاند! به خاطر همین است که موضوعات کارتونیستهای جهان یکی شده و طرحها کهنه نمیشوند و مدام قابل استفادهاند، چون دردها قند مکرر زندگیها شدهاند و خواستههای بشر درجا میزند و ما هنوز هم به دنبال تحقق مشروطهایم.
کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که به نبض جریانات روز بزنند و از تازگی برخوردار باشند. برای مثال این روزها در بین کارتونهای خودم، چند کار با موضوع پنجشیر مورد استقبال واقع شدند. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، در اغلب مواقع میتواند جنجالآفرینی آن را حدس بزند. ولی ما در اقلیم عجیبی زندگی میکنیم و برخی از تاثیرات کاملا برخلاف تصور ما با کژتابی و بر پایه حساسیتهای دور از ذهن قومیتی و عرفی و صنفی و جنسیتی ایجاد میشوند. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم مخاطب و اصولا انسانی که بفهمد، هجوم نمیآورد.
موضوعات و اتفاقات را میگذارم وسط و باهاشان بازیبازی میکنم
مجتبی حیدرپناه
احتمالا کارتونیستها یک مقداری متفاوتتر از بقیه دنیا را میبینند، انگار که میخواهند با آن موضوع و اتفاق یک چیزی بپزند. آن اتفاق را برمیدارند، یک کم نمک یا شکر میپاشند بهش، یا شایدم فلفل، و شروع میکنند به ورز دادنش و پهنش میکنند رو کاغذ و با اجرا کردن میپزندش. زمانی که برای مخاطب سرو میکنند، امکان دارد بعضیها ازش لذت ببرند و تحسین کنند و بعضیها ترش کنند یا بسوزند… خودم موضوعات و اتفاقات را میگذارم وسط و باهاشان بازیبازی میکنم. یک اتفاق را از زاویههای مختلف نگاه میکنم، توی موقعیتهایی میگذارم و سعیام این است که خروجی کارم تو نگاه اول به مخاطب تلنگری بزند تا بعد بتوانند مفهومش را دریافت کنند.
در حال حاضر، کارتونهایی خیلی جنجالانگیز میشوند که با اتفاقات پیرامونمان خیلی حس نزدیکی دارند. انگار حرف مشترکی هست بین همه که به تصویر کشیده شده. حالا این اتفاق میتواند توی شهر یا کشورمان باشد، یا یک اتفاق بینالمللی باشد. همین حرف و حس مشترک باعث میشود خیلی دیده و بازنشر شود، یا حتی مورد حمله قرار بگیرد. خودم موقع اجرای کارم به این فکر نمیکنم که طرحم دیده میشود یا نه. زیاد مهم نیست برایم. فقط در تلاشم اعتراض یا نقدم را نسبت به آن حادثه یا اتفاق بیان کنم. تنها کاری که از دستمان برمیآید، همین هنر است. حالا میخواهد جنجالآفرین بشود یا نشود. اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، کمی پیچیده است. این اتفاق خیلی بستگی به مخاطب دارد. هر مخاطبی تفکر خاص خودش را دارد. خیلیها که دغدغهشان هست آن اتفاق و درکش میکنند و میفهمند معنای آن کارتون را و باهاش همذاتپنداری میکنند، اما امان از کسانی که عمدا نمیخواهند بفهمند… شاید هم چون همسو نیستند با آن اتفاق، اعتراض میکنند و حملات خودشان را علیه کارتونیست و حتی مخاطبهای دیگر شروع میکنند… شاید کارتونیستها بتوانند با ادامه دادن کارهاشان جریانساز شوند و تغییری توی آدمها ایجاد کنند.
کاریکاتورِ جنجالی مثل حس دلشوره قبل تصادف
آروین
هر کاریکاتوریست جهان را با نگاه شخصی خودش میبیند و همین است که او را از دیگر کاریکاتوریستها و دیگر متفکرین متمایز میسازد. او اندیشه خاص خود و دیدگاه شخصیاش را با طنز درمیآمیزد و اثری خلق میکند که هم جنبه رسانهای دارد، هم نگاه خاص او را نمایان میکند و هم دارای ارزشهای هنری و بصری خاص اوست. اگر مخاطب بخواهد از منظر آروین جهان را بنگرد، باید کارهای او را ببیند و با عینک آروین دنیا را بنگرد. من از دور جهان را نگاه میکنم. آروین به معنی تجربه است و من در کارم نیز بسیار تجربهگرا هستم. یک ویژگی کارتون این است که این امکان را برای مخاطب فراهم میکند که او نیز با فیلتر نگاه من، نگاه شخصی خودش را بیابد و بتواند به تفسیر و برداشت تازهتر و آنچه منظور من بوده است، برسد.
در جواب اینکه معمولا چه کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند، باید گفت کاریکاتورهای بدشانس! کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را هرگز نمیتواند حدس بزند. شاید یک حسی در شخص باشد، مانند آن حسی که قبل از تصادف در آدمی دلشوره میاندازد، اما نمیشود رویش حساب کرد! پیشفرض این است که قرار نیست مخاطب علیه کاریکاتوریست هجمهای بیاورد. مخاطب میتواند با بالا بردن آستانه تحمل و پذیرش ماهیت چالشبرانگیز طنز و انتقادپذیری کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد.
تابوها در جوامع بشری زیادند
سعید نوروزی
طبعا اتفاقات دنیا را همه مردم میبینند، اما کاریکاتوریست بهواسطه حرفه و مسئولیتی که دارد، باید این اتفاقات را دقیقتر و موشکافانهتر رصد کند. او با ذرهبینی که در دست دارد، تمام وجوه، ابعاد و جزئیات هر اتفاقی را بررسی و تحلیل میکند. او توام با این نقد و بررسی، نگاه شوخطبعانه و رندانه خود را هم به کار میگیرد تا بتواند اثری خلق کند. از زاویه دیگر میتوان گفت کاریکاتوریست به همان شکل که آثارش را خلق میکند، اتفاقات را هم میبیند. اصلا میشود گفت آثار هر کاریکاتوریستی بازتابدهنده نگاه او به جهان است. از این طرحها میتوان دریافت که مثلا کدام هنرمند دیدش به جهان پیرامونش تلخ و کدامیک خوشبینانه و امیدوارانه است. میشود فهمید برای هر کاریکاتوریست چه مسائلی ارجح است، یا چه چیزی اهمیت بیشتر یا کمتری دارد، یا توجه اصلیاش معطوف به چه حوزههایی است. به هر روی، از آنجا که انسانها با هم متفاوتاند، هر کاریکاتوریستی نیز با دیگر همکارانش تفاوتهایی دارد، اما خصوصیاتی ازجمله: تحلیل و تفسیر وقایع، نگاه انتقادی و نکتهسنج، ذهن شوخطبعانه و سختگیرانه و توانایی در اغراق و بزرگنمایی، وجه مشترک تمام آنهاست.
در یک نگاه کلی به نظرم کارهایی جنجالآفرین میشوند که در بزنگاه تاریخی خاصی منتشر میشوند که بخشهایی از جامعه یا حاکمیت انتظار مواجهه با آن را ندارند. شاید برخی از کاریکاتورهایی که جنجالی شدند، اگر مدتی پیش یا پس از آن منتشر میشد، جنجال نمیآفرید. تابوها در جوامع بشری زیادند. جامعه ایران نیز ازجمله جوامعی است که در آن تابوهای گوناگونی وجود دارد. تابوهای عقیدتی، قومیتی، سیاسی، مذهبی، جنسیتی و… اما اینها همواره ثابت نیستند. شکل عوض میکنند، کمرنگ یا پررنگ یا گاهی ناپدید میشوند. کاریکاتورهای جنجالی کارهایی هستند که یا از خط قرمز تابوها عبور کردهاند، یا یک برداشت اشتباه، مسیر آن کاریکاتور را به سمت تابویی خاص منحرف کرده است. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند و نمیتواند! بستگی به علت جنجال دارد. همانطور که پیشتر اشاره کردم، خیلیاوقات تفسیر غلط از یک اثر آن را به جنجال میکشاند. هنر به دلیل تاویلپذیر بودنش سبب میشود هر مخاطب برداشت شخصی خودش را از آن داشته باشد. بهخصوص در مورد هنر کاریکاتور. با توجه به اینکه فضای انتقاد در کشور ما بسیار تنگ و محدود است، هنرمند در بسیاری از موارد بهناچار به جای پرداختن مستقیم به موضوع و اشخاص، با بهره بردن از زبان استعاره، ایهام و نمادها اثرش را خلق میکند. همین امر راه را برای تفاسیر و تعابیر گوناگون بازتر میکند و گاه باعث میشود کاریکاتوریست به چیزی متهم شود که فرسنگها از واقعیت دور بوده است. مواقعی هم هست که کاریکاتوریست آگاهانه به موضوعی میپردازد که از پیش احتمال دردسرساز بودن آن را میدهد، اما بیتوجه به عواقب آن و با جسارت کارش را به دست نشر میسپارد. ولی به نظر من باز هم به شکل صددرصد نمیشود پیشبینی کرد که با انتشار آن، جنجالی در پیش است یا نه.
درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم این مسئله بیشتر به سعه صدر و آستانه تحمل و همینطور شناخت و درک مخاطب از هنری به نام کاریکاتور بستگی دارد. هر چند این شناخت و آستانه تحمل در یکی دو دهه اخیر با رشد و فراگیر شدن کاریکاتور بسیار بیشتر شده، اما به نقطه مطلوب نرسیده است. هنوز هم طیف زیادی از مردم و حتی مسئولان، کاریکاتور را مترادف با سخره گرفتن، تحقیر و تخریب قلمداد میکنند. تا این سوءتفاهم برطرف نشود، نمیتوان چندان به آن امیدوار بود. شاید این وظیفه کاریکاتوریستها، طنزپردازان و اصحاب فرهنگ باشد که این واقعیت را برای جامعه تبیین کنند و این سوءتفاهم و برداشت غلط را مرتفع سازند.
برداشتهای شخصی از اثر در کمین کاریکاتوریستها
لاله ضیایی
کاریکاتوریست یا کارتونیست اتفاقهای جهان را در نگاه اول مثل هر انسان دیگری میبیند و در مرحله بعد با حرکت آهسته میبیند تا نگاهی دوباره به آنها بیندازد! دنیا برای او مجموعه نمادهایی علاوه بر نمادهای معمولی خوانش دنیا دارد. دید منصفانه هر انسانی آنچه را میبیند، تحلیل میکند و نتایج تحلیل او افکار و حسهایی را به وجود میآورد. کار کارتونیست اینجاست؛ پس از این نتیجهگیری، او برمیگردد برای دوباره دیدن جزئیات. برای پیدا کردن عناصری که میتوان روی آن کار کرد و سپس بازگویی همراه با شوخطبعی یا فانتزی با نشانهها و نمادهای تصویری. در این بازگویی تفسیر هم هست. او مثل شاعر یا نویسنده هنگام استفاده از آرایهها و صنایع ادبی، میتواند دست به ابداع بزند، یا از نمادهای موجود استفاده کند. نمادهای موجود مثل بابا نوئل، عمو سام، اسب تروا، کبوتر با شاخه زیتون، شیطان سرخرنگ با نیزه سهشاخ، فرشتهای با دو بال و حلقه نورانی روی سر، دایره یین و یانگ، شنل قرمزی و گرگ، فرشته عدالت چشمبسته با شمشیر و ترازو، اینها نمادهایی بینالمللی شدهاند. نمادهای ایرانی هم مثلا اینها که از اسطورهها یا قصهها گرفته شدهاند؛ پر سیمرغ، نوشدارو، سهراب و رستم، عمو نوروز و ننه سرما، دیو سفید، سبزه گره زدن، اسپند دود کردن. یا نمادهای برخاسته از فرهنگ تصویری مثل سرباز هخامنشی که از فرهنگ تصویری باستانی ما آمده، ناصرالدین شاه و تیپهای قجری مرد و زن که از عکسها و نقاشیهای آن زمان گرفته شده. تکنیکهایی هم هست؛ اغراق، خلاصه کردن، تکرار، جابهجایی،… که هم در فرم و هم در محتوا به کار میبریم. درواقع وقتی چشم کارتونیست دنیا را میبیند، در حال پر کردن بانک نمادها و تصاویر مختلف است. همچنین معناها و گزارههای مهم اتفاق یا موضوعی را که میخواهد درباره آنها کارتون بکشد، جمعآوری میکند.
کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که دچار برداشتهای شخصی و بدون آگاهی از سوی بیننده میشوند. هر از گاهی این اتفاق در کشور ما افتاده. این در حالی است که ما در ایران از همه گونههای کاریکاتور و کارتون استفاده نمیکنیم و نهایت تندی زبان کاریکاتورهای ما در فضای رسمی، انتقادی است کمجان. خود مدیر مسئولها هم مرتب در حال سانسور و رد کردن کارتونها و کاریکاتورهای ما هستند. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را شاید بتواند حدس بزند، شاید هم نه. چون برداشتهای شخصی و غیرکارشناسانه از اثر همیشه در کمین کاریکاتوریستهاست. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم اگر صبور باشد و از موضع خشم برخورد نکند و قبول کند که انسانها قابل انتقادند، میتواند هنرمند و اثری هنری را درک کند. کاریکاتور و کارتون را باید صدایی بداند از صداهای گوناگون موجود در جامعه. کاریکاتور هنری است که زبانش شوخی است. کارش شوخی است.
بعضی وقتها جهان را از نگاه یک کودک میبینم
مجاهده پورشمسیان
بعضی وقتها نگاه من به جهان نمیتواند اغراقآمیز و خیالانگیز باشد که گویی جهان، ورای حقیقت را نشان میدهد. جهان را عمیق میبینم و سعی در شناخت درست آن دارم. بعضی وقتها جهان را از نگاه یک کودک میبینم و باورش میکنم. حقایق جهان میتواند از شنیدن یک داستان هم عجیبتر و شنیدنیتر باشد. گاهی خود را سفیر آن میبینم، یا خودم را جزئی از آن داستان. همیشه سعی داشتم نسبت به جهان، یک تفکر عینی و برداشت منطقی با نگرشی همهجانبه که اثربخشی مطلوب هم در زندگیام ایجاد کند، داشته باشم.
اتفاقاتی رسانهای میشوند و واکنشهای زیادی از نگاه مخاطب و رسانه میگذرد که میتواند موضوعاتی مثل جنگ، فقر، فساد، قتل و… باشند، یا موضوعاتی با فعالیتهای بشردوستانه مثل حقوق زنان، حقوق کودکان و… این موضوعات جنجالآفرین طی گذشت زمان به خاطر تکرار، تاریخ مصرف ندارند. قطعا زمانی که یک کارتونیست از ارتباطش با تصویر و آگاهی از شناخت موضوع دارد و میداند که مفهوم را بهخوبی منتقل کرده است، میتواند جنجال آن را پیشبینی کند. بهخصوص اگر موضوع روز و بهاصطلاح داغ باشد. به نظرم اینکه مخاطبان چقدر درک از موضوع و اتفاق دارند و چه اطلاعاتی از آن، بسیار در نوع واکنشهایشان موثر است. بعضا پیش میآید که نگاه کارتونیست بسیار متفاوتتر از نگاه مخاطب میشود و در مقابل انتظار هر نوع نقد از طرف او را پیشبینی میکند و اگر بخواهد از هجمه علیه خود از سوی مخاطبان در امان باشد، همسو با مخاطب میشود و بخشی از مطالبات را از نگاه مخاطب منتقل میکند.
فضای مجازی دادگاهی است که بیرحمانه آدم را قضاوت میکنند
محمدرضا میرشاهولد
من دنیا را یکجوری میبینم که بتوانم آن را بکشم. البته آن هم چند وقتی است با شرایط موجود سعی میکنم اصلا طرف طراحی نروم. اینکه ما کارتونیستها چطور دنیا را نگاه میکنیم، به نظرم دنیا دارد ما را نگاه میکند و بازتابی از کاری که ما بلدیم، میگیرد. مثلا موقعی که دنیا به یک دکتر نگاه کند، دکتر با درمانی که نسبت به یک بیمار انجام میدهد، او هم دنیا را نگاه میکند. حالا دنیا ما کارتونیستها را که نگاه میکند، ما هم باید جواب دنیا را با انعکاس متقابل بدهیم، که این انعکاس ضعیف یا قوی به شکل یک کارتون میشود و در دسترس عموم قرار میگیرد. از طرفی، وقتی به این سوالات میشود واضح جواب داد که در جامعهای زندگی کنی که راحت بتوانی بازتاب آن چیزی را که درک میکنی، انعکاس بدهی. من و خیلی از همکارانم دستوپای بستهای داریم برای بازتاب اتفاقها. دائم داریم خودمان را سانسور میکنیم، پس این نگاه نمیتواند نگاه کاملی باشد. نقص دارد، خودسانسوری دارد، قیچی خورده بهش. این کار را خراب میکند. اکثر کارهایی که دارد تو این سالها درمیآید، همهاش یک ترسی پشتش هست که نکند عواقبی داشته باشد و هزار تا اتفاق پشتش بیفتد که افتاده. بارها برای خود من افتاده. خب، اینها اذیت میکند آدم را. روی کیفیت کار تاثیر میگذارد و درنهایت نگاه ما هم تحت تاثیر قرار میگیرد و نمیتواند نگاه درستی باشد. این جامعهای است که ما داریم با ترس توش زندگی میکنیم. ترس از اتفاقی که بعد از آن کارتون میخواهد بیفتد. شاید یک کارتون ساده باشد و مفهوم سادهای داشته باشد، ولی برداشت اشتباه یک مسئول، آن کارتون را تبدیل به یک جنجال میکند و آن جنجال دامن کارتونیست را میگیرد. پس میتوانیم بگوییم که این نگاه نمیتواند نگاه کاملی باشد، نگاه سانسورشدهای است که تازه قسمتی از نگاهی را که ما به دنیا داریم، میتواند انعکاس بدهد. برای همین میگویم که این کار در ایران کار خیلی کاملی نمیتواند باشد. زمانی کار کارتون میتواند یک کار تمامحرفهای باشد که شما بدون هیچ حصاری بتوانید حرفتان را بزنید. به نظر من در این مورد همچنان مشکل داریم.
گاهی اوقات میشود حدس زد که کار جنجالی میشود، ولی بعضی وقتها اصلا انتظارش را نداریم، یعنی یکجوری برای آدم دردسر درست میکند که اصلا پشیمان میشوی از حرف زدن یا کشیدن کاریکاتور. معمولا کارهایمان در فضای مجازی پخش میشود. فضای مجازی یک دادگاهی است که به صورت خیلی بیرحمانهای آدم را قضاوت میکنند و در اکثر اوقات کار درست درک نمیشود، یا اصلا برداشت درست از کار اتفاق نمیافتد. در آن واحد همان چیزی که به ذهنشان میرسد، روی همان قضاوت میکنند. بیشتر اوقات توهین میکنند. حتی کارهای قبلی آدم را هم نگاه نمیکنند که ببینند کارهای قبلی در پستهای قبلی چه رویکردی داشته. آنا در مورد پست آخر و کار آخر قضاوت میکنند. این خیلی آدم را اذیت میکند. درکل من که دنیا را زیاد زیبا و دلچسب نمیبینم، اصلا فکر میکنم کار کاریکاتور قسمت عمدهاش این است که دنیا را زیاد دلچسب نبیند که بتواند کار کاریکاتور انجام بدهد. هرچند که کاریکاتورهای شیرین هم هستند. خیلی وقتها کاریکاتورهای خودم حالت طنز دارد و شیرین است، ولی اگر عمقش را نگاه کنید، ریشههای اجتماعی دارد و معضلات اجتماعی است که داریم باهاشان سروکله میزنیم. حالا درست است که خیلی از مواقع میخواهیم آنها را به صورت طنز شیرین ارائه بدهیم، ولی درکل خیلی تلخ است. ما داریم جایی زندگی میکنیم که مردمش خیلی زود قضاوت میکنند. به نظرم قضاوت کردن ندارد. این نظر شخصی یک کاریکاتوریست میتواند باشد، مثل یک نویسنده، خواننده، آرتیست، یا یک آدم معمولی که نظرش را میگوید، دلیل نمیشود چون ما نظرمان را میدهیم و چون آن عقیده و نظر بیشتر به چشم میآید، در قالب یک کاریکاتور، اینقدر مورد هجمه قرار بگیریم. من هرچقدر که بتوانم، سعی میکنم از این فضا دور بمانم. سالهای گذشته واقعا هر روز کار میکردم و هر روز پست داشتم، ولی الان هفتهای یکی دو بار پست میگذارم. خیلی از دوستان هم اینطوری شدهاند. شاید این به خاطر همین قضاوتهایی است که دارد ما را اذیت میکند.
عینک بدبینی همیشه بر چشمان ما جا خوش کرده
مرتضی آذرخیل
نگاه من به دنیا شاید شبیه دید پرندهای باشد در حال پرواز که از بالا با یک دید وسیع به اتفاقات نگاه میکند. در دنیای کاریکاتور نمادها، نشانهها، شباهتها و تفاوتها به لحاظ فرمی و بصری میتوانند منجر به خلق ایده خوب شوند. من برای طراحی کاریکاتور و پیدا کردن ایده، با سوژهام به همه جا سفر میکنم و آن را در موقعیتهای مختلف تصور میکنم. نگاه ما نسبت به موضوعات پیرامون باید آزادانه، سیال و روان باشد تا بتوانیم خلق کنیم و خالق باشیم. یک کاریکاتوریست معمولا نگاهی طنزآمیز، تیزبینانه، کنایهآمیز و درعینحال عریان به مسائل دنیا دارد. او به شکلی آگاهانه، واقعبینانه و ریزبینانه به اتفاقات، اخبار یا رویدادهای اجتماعی فرهنگی و سیاسی نگاه میکند. کاریکاتوریست سعی میکند دست بگذارد روی مشکلات و با کاریکاتور خود بیان تصویری صادقانهای همراه با طنزی گاه شیرین و گاه تلخ داشته باشد. او چیزهایی را میبیند که شاید دیگران بهسادگی از آن بگذرند. در کاریکاتور همه چیز امکانپذیر است. کاریکاتوریست با اغراق و بزرگنمایی موضوع را از زوایای دیگری به تصویر میکشد تا توجه مخاطب را به آن نکته مورد نظرش جلب کند. کاریکاتوریست بیشتر از هرکسی باید در جریان وقایع پیرامونش باشد تا بتواند لُب مطلب را به بهترین شکل بیان کند و بر مخاطب تاثیرگذار باشد.
معمولا کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که بیشتر حقیقت را بیان میکنند؛ حقیقتی تلخ با چاشنی طنز که به مذاق عدهای از مخاطبان خوش نیامده است. کاریکاتوریست و طراح از خلق کاریکاتور ایده مشخصی دارد، ولی گاهی این مفهومِ ایده با برداشتِ بد مخاطب به جنجال کشیده میشود و نکته اصلی در کار دیده نمیشود. مخاطبان با پیروی از برداشت غلط عدهای دچار سوءتفاهم میشوند و بعد با هیاهو و جنجال طراح را آماج حملات ناجوانمردانه خود قرار میدهند. این وسط طراح میماند و طرحش و فحش و فضیحتی بیپایان به او. هرچه بیشتر توضیح میدهد که منظورم چه بوده، بیشتر به او حمله میشود. این شاید ناشی از عدم تفکر مخاطب است که سطحیترین برداشت از کار را میبیند، یا دوست دارد آن را ببیند. عینک بدبینی همیشه بر چشمان ما جا خوش کرده است. من خودم این تجربه تلخ را داشتهام. دوستان دیگر هزینههای بیشتری برای این درک نادرست از کارشان دادهاند؛ از فحش شنیدن تا دادگاه و زندان… حالا اینکه کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند یا نه، باید بگویم درکها و برداشتهای مختلف از یک طرح، ممکن است پیشبینینشده باشد. مفهوم مورد نظر کاریکاتوریست ممکن است با کجفهمی و برداشت اشتباه مخاطب مواجه شود و تعابیر و تفاسیری را که جز سوءتفاهم چیز دیگری نمیتواند باشد، به وجود بیاورد. اصولا این هنر زبانِ تُند و تیزی دارد و بستگی به برداشت مخاطبان دارد. امیدوارم در کشورمان ظرفیت، درک و شعور بصری مخاطب از کار کاریکاتوریست بالاتر رود. مخاطب باید بداند هدف کاریکاتوریست از طرح کاریکاتور توهین و تحقیر نیست، بلکه این زبانِ طنز است. کاریکاتوریست با طرح خود نوری میتاباند به تاریکیها، نکاتی را برجسته میکند که مفهوم را برای مخاطب روشنتر میکند، جز این چاره دیگری نیست!
اتفاقات دنیا برای من تکراری هستند
مجید خسروانجم
از منظر نظر کارتونیستهای دیگر طبیعتا نمیتوانم حرفی بزنم. اما بنده اتفاقات دنیا را مجموعهای از حوادث تکرارشونده در تاریخ میبینم که رسانهها تصمیم میگیرند برخی را پررنگ کنند، برخی را کمرنگ. همین الان اگر از صد نفر تصادفی بپرسیم که «آیلان» را میشناسند، درصد پایینی یادشان خواهد آمد که همان کودک سوری است که غرق شده بود و عکس پیکرش وایرال شده بود و چند روزی تمام دنیا برایش هشتگ میزدند. یا اگر در یک دبیرستان از دانشآموزها سوال کنیم که بنافلک جدیدا با چه کسی وارد رابطه شده، تعداد کسانی که پاسخ درست را میدانند، از کسانی که مخترع ذرهبین را میشناسند، بیشتر است. اتفاقات دنیا برای من تکراری هستند. جنایت، زیادهخواهی، دروغ، کتمان حقیقت، ظلم به همنوع و… از سال صفر میلادی بوده و هنوز هم هست. فقط قیافه بازیگرهای این نمایش عوض میشود.
معمولا کارتونهایی که خلاف موجهای ساختهشده از سوی رسانهها تولید شوند، جنجالآفرین میشوند. به دلیل تاثیرپذیری بدنه اجتماع از رسانهها، طبیعتا اگر در روزگاری که (با دلیل و بیدلیل و موجه و غیرموجه) جامعه تحت تاثیر یک موج رسانهای به چیزی حساس شده باشد و کارتونیست بخواهد حرفی مغایر با آن بزند، جنجال به پا خواهد شد. درباره اینکه کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را بتواند حدس بزند، تجربه بنده میگوید که: همیشه نه. شاید تا حدودی بتوان پیشبینیاش کرد، ولی اجتماعی که سواد رسانهای پایینی داشته باشد و حتی خیلی از نخبگانش هم فاقد تحلیل صحیح از وقایع هستند، قابل پیشبینی نیست. همچنین در این مورد که مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم نمیدانم. مخاطب اصلا درگیر فهمیدنِ تولیدکننده نیست. بخشی از اثر را با فطرتش فهم میکند و الباقی پیام اثر را تحت تاثیر اطرافیان و فضای موجود در جامعه تحلیل میکند.
کارتونیستها در جوامع بسته بسیار باهوش عمل میکنند
منصوره دهقانی
کارتونیستها وقایع دنیا را به چالش میکشند، نقد میکنند و گاه آن را با چاشنی خنده همراه و به قول معروف مشکلات را شکلات میکنند. اینکه چرا این کار را میکنند یا علاقه دارند که بکنند، به موارد مختلفی ربط دارد. علت روانشناختی این قضیه شاید به این برمیگردد که آنها دوست دارند بر ترس مواجهه با آن مشکلات، با کشیدن سوژهها و ربط دادن به جهان ماورایی خودشان مواجه شوند و بر آن غلبه کنند، شاید یک نوع رفتار تدافعی در مقابل حوادث است. گویی حوادث به مثابه حیوانی درندهخو است که کارتونیست با تیزی قلم خود بر آن فائق میآید. دلیل دیگر آن نیز میتواند اینگونه باشد که کارتونیست هم دوست دارد در دنیای سورئال زندگی کند که این از روحیه هنرمندی سرچشمه میگیرد. هنرمند با سوژهها و ابژههای ذهنی و درگیر شدن با آنها در چین و شکن گرههای مغزی خود سیر میکند و طی این سیاحت به خودآگاهی و کشف و شهود میرسد. کارتونیست تجربههای زیستی خود را به صورت نمادین به مخاطب میچشاند. دنیا از دریچه چشم او با این فیلتر میگذرد.
به نظرم کاریکاتورهایی جنجالبرانگیز میشوند که به همزمانی خلق یک کارتون با سیستم تفکر سیاسی جامعه برمیگردد. وقتی تفکر سیستماتیک یک جامعه به سمت تدافعی یا محافظهکاری پیشروی میکند، آنجاست که کوچکترین انتقاد را برنمیتابد و تهدید علیه خود به حساب میآورد. شاید وجهی از این تفکر سیاسی حاکم، روی موازین تعصبی هم بنیاد شده باشد، آنگاه این حالت تدافعی سد بسیار محکمتری میسازد و در پی آن ممکن است با استناد به باورهای آیینی و دینیِ آحاد جامعه قدرت، هجمه بیشتری بگیرد و هیجان این اتفاق را بالاتر ببرد. کارتون مثل گلوله برفی است که هرچه در سراشیبی قرار میگیرد، سهمگینتر و بزرگتر و جنجالبرانگیزتر میشود. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، جنجالآفرینی آن را میتواند حدس بزند، یا نه، باید بگویم کارتونیستها در جوامع بسته بسیار باهوش عمل میکنند. آنها باید کارهای خود را درعین اینکه شفافیت مطلب را برساند، در لفافه امنی بپیچند و بعد در معرض نمایش قرار دهند. باید همه جوانب کار را قبل از نمایش حدس بزنند. به طور کلی اول باید روانشناس و جامعهشناس خوبی باشد تا بعد کارتونیست ماهری شود. درباره اینکه مخاطب چطور میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید بگویم این به سطح سواد بصری و فکری جامعه برمیگردد. جامعهای که وقت بگذارد و مطالعه کند و اندیشه داشته باشد، نهتنها هجمهای نمیآورد، که با اشتیاق و هیجان کارتون و کارتونیستش را دنبال میکند.
ما یاد گرفتیم جوری کارتون کار کنیم که به جایی برنخورد
حامد بذرافکن
دیدگاه یک کاریکاتوریست همراه با طنز است. این طنز میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد؛ طنز بانمک و فانتزی یا طنز سفید، یا طنز سیاه و گروتسک. بین این دو یک فضای خاکستری هم هست که نه خیلی قضیه را سفید و فانتزی میبیند، نه خیلی سیاه. دیدگاه یک کاریکاتوریست به جهانش این شکلی است که مثلا چیزی را میبیند که بقیه نمیبینند. تناقضات و اختلافاتی را میبیند که بقیه نمیبینند. همین دیدگاه فرق کاریکاتوریست است با یک عکاس یا گرافیست و سایر هنرمندان رشتههای دیگر. کاریکاتوریست باید بتواند آن تناقض را به شکل تصویر تعریف کند و تصویری روی کاغذ بیاورد و پارادوکسی را که میبیند و در ذهنش شکل میگیرد، با نمادهایی که در اختیارش هست، تصویر کند. معمولا چاشنی طنز دارد. خودم تقریبا به طیف طنز سیاه و بدبین نزدیکترم. دیدگاهم بین خاکستری تا سیاه هست. خیلی سفید و فانتزی نمیبینم جهان را.
معمولا کار هنری خوب کاری است که جنجال به پا نکند. اگر منظور از جنجال را وایرال شدن و پخش شدن کار ببینیم، معمولا کارهایی که در هر جامعهای به هر سه خط قرمز سیاست و مذهب و مسائل جنسی نزدیک شوند، جنجالبرانگیزند. در کشور ما معمولا هر سه تای اینها هست. طنز هم از ابتدا حولوحوش این سه موضوع میچرخیده. تاریخچه کاریکاتور را بررسی کنیم، میبینیم که اول کاریکاتورهای سیاسی شکل گرفته. خاستگاه کاریکاتور هم از ابتدا مطبوعات بوده. قاعدتا مسائل سیاسی و مسائل روز مربوط به سیاست مطرح میشده. اینطوری شروع شده و اصلا هویت و ماهیت کاریکاتور درافتادن با این خط قرمزهاست. حالا هرچه کاریکاتور نزدیک شود یا رد کند این خط قرمزها را جنجالبرانگیزتر است. معمولا هم در هر سه زمینه کاریکاتوریستها تا زندانی شدن و شلاق و اعدام ممکن است پیش بروند. در جامعه ما موضوعات کاریکاتور بیشتر حولوحوش مسائل سیاسی است و مسائلی که مسائل روز هستند. کاریکاتوریست قبل از رونمایی از طرحش، تقریبا میتواند جنجالآفرینی آن را حدس بزند. اینها را در چهارچوب جغرافیای خودمان میگویم. چون کاریکاتوریست معمولا با مطبوعات زیاد کار کرده و تقریبا خط قرمزها را میشناسد، هرچند که خط قرمزها در کشور ما شناورند، ولی وقتی دارد طرحی میزند، میتواند حدس بزند که چقدر دارد به خط قرمز نزدیک میشود و این نزدیکی چقدر میتواند برایش جنجالبرانگیز شود. این موضوع باعث خودسانسوری هم میشود. ممکن است یک کاریکاتوریست کلی ایده راجع به یک موضوع داشته باشد، ولی به همین دلیل که نمیخواهد خط قرمزها را رد کند، خودسانسوری میکند. گاهی هم پیش آمده که کاریکاتوریست در یک فضای دیگری کار کند، ولی از کارش چیز دیگری تعبیر شود. مثلا کاری از مهدی عزیزی که سوژهاش آقای احمدینژاد بود که خودش موضوع عجیب و غریبی نبود. اتفاقی در طراحی افتاده بود. مهدی عزیزی تصویر احمدینژاد را از روی تصویر یک بچه کشیده بود که کفش بچگانه پاش بود. در تصویری که در آخر فاینال شده بود، این کفش عین سم شده بود و جنجال زیادی ایجاد کرد. کاریکاتوریست آمد و عکس رفرنس را گذاشت که هدفش آن نبوده و خطای طراحی بود. یا کار مانا نیستانی که یک خطای محاسباتی بود. تقریبا میتوانیم تا حدی تشخیص بدهیم که چهکاری ممکن است جنجالی شود. اگر میبینید خیلی وقت است که کاریکاتوری جنجالی نمیشود، خیلی وقت است اتفاق خاصی در فضای کارتون نیفتاده، به دلیل خودسانسوری است. ما یاد گرفتیم جوری کارتون کار کنیم که به جایی برنخورد، چون اگر کاریکاتور قرار باشد در مطبوعات یا سایتهای رسمی منتشر شود، اصلا کار نمیکنند. اگر کاریکاتوریست بخواهد در صفحه شخصی خودش هم بگذارد، باز تبعاتی دارد. برای همین از خط قرمزها دور میشود. خود این باعث میشود کاریکاتور بیاثر شود. تبدیل به تصویرسازیهای طنزآمیز شود و از هویت اولیه کاریکاتور دور شود. درباره اینکه چطور مخاطب میتواند کار کاریکاتوریست را بفهمد و علیه او هجمهای نیاورد، باید روی دو موضوع تصویر و طنز در جهت آگاهی مردم کار کنیم. این دو مورد را مردم نمیشناسند. از نظر سواد بصری پایین هستند، المانها را نمیشناسند و معانی اتفاقات را در تصویر نمیدانند و متوجه نمیشوند، یا بد متوجه میشوند. اینها لازم است که به واسطه انتشار زیاد برای مخاطبان جا بیفتد. در کشور ما درباره انتشار واقعا فضایی وجود ندارد که با کار زیاد و تصاویر زیاد آگاهی مردم را افزایش داد. ما ظرفیت پذیرش طنز و انتقاد را نداریم. مثلا کاریکاتوری راجع به یک شغل خاصی کشیده شود، به همه آن آدمها در آن صنف برمیخورد، چون بر این باورند که یک پزشک اگر در یک کاریکاتوری هست، یعنی تمام پزشکان اینطوریاند. یا اگر یک سیاستمدار هست، یعنی همه سیاستمداران این هستند. طنز و انتقاد که کار اصلی کاریکاتور است، جا نیفتاده. اصلا معانی دیگری پیدا کرده هجو و هزل و… طنز مساوی با جوک است برای مردم. آن بخش طنز که نقد دارد، نقد تندوتیز دارد و جانمایه کاریکاتور است، در جامعه ما وجود ندارد. اگر هم بخواهیم کاری کنیم، باید بیشتر منتشر کنیم.
چلچراغ۸۳۴