وبلاگ چلچراغ (شماره ۸۷۹)
در چند ماهه بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، آنطور که از نوشتهجات مطبوعات برمیآید، یکی از مشکلات دستگاه قضایی، غیر از نداشتن قانون و اسم و رئیس و باقی چیزها، این بود که با این همه آدمی که در حکومت قبلی بالاخره یک کارهای بودهاند، اما در آن یک کار، کاری نکردهاند که مستحق عزیمت فوری به دیار باقی باشد، چه باید کرد. نه دلشان رضا میداد که فلان نماینده سنا و مجلس راحت برود توی خانه به پشتی مبلش تکیه بدهد، نه اوضاع آنقدر قاراشمیش بود که بشود شناسنامه او را هم قاطی امنیتیها و نظامیها مهر کرد و تمام. راهحلی که به ذهن اصحاب قدرت رسید، قطع کردن مستمری بازنشستگی خیلی از این آدمها بود.
ایراد مختصر این خلاقیت قضایی، این است که مستمری بازنشستگی درواقع لطف و مرحمت دولت به آدمها نیست که بشود بابت جریمه قطعش کرد. بدهکاری دولت است به آدمهایی که در زمان خدمتشان پولی از حقوق ماهانهشان کم شده و حالا باید طلبشان را داد.
امیرحسین ثابتی، مجری یکی از بیشمار برنامههای بیخاصیت صداوسیما، که قبلا در تیم سعید جلیلی دستاندرکار مذاکرات هستهای هم بود، در خلاقیتی مشابه حکم داده است که چرا دولت باید خرج دانشجوهایی را بدهد که با او سیزدهبهدر نمیروند و در دانشگاه داد و بیداد میکنند؟ ظاهرا سوءتفاهم قدیمی هنوز سر جایش است. دولت لطفی به دانشجوی در حال تحصیل نمیکند که منت قطع و وصل کردنش را سر او بگذارد.
دولت از خودش چیزی ندارد. هر چه هست، متعلق به همه مردم است و دانشجویی که در دانشگاه روزانه قبول شده، مستحق دریافت بخشی از سهم خودش است و قبول نداشتن یا داشتن دولت در این میان نقشی بازی نمیکند. اگر بنا به قطع کردن است، شاید باید سراغ گرفت چند نفر از مردم ایران حتی نام برنامه آقای ثابتی را میدانند که او بابت آن از بیتالمال حقوق میگیرد. چیزی اگر برای قطع و وصل وجود داشته باشد، آب روان بودجه صداوسیماست.
این یادداشت در شماره ۸۷۹ مجله چلچراغ، به تاریخ ۲۳ مهر ۱۴۰۱ منتشر شد.
نویسنده: ابراهیم قربانپور
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۹